حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

ارغوان!...

روی زییایی دیدم. 

پرسیدم: خانم اسم شما ارغوان نیست؟ 

هنوز عطر حلول بیست سالگی را در‌ هاله‌اش داشت. 

گفت: نه. 

گفتم: ارغوان هستی، نمی‌دانی. 

چون صدایش مثل غزلی بود، قافیه‌اش، ردیفش "آه". 

انگار که دیوانه‌ای باشم نگاهم کرد. 

گفتم: نمی‌دانی، اگر بدانی هستی. رمزی به رویت لبخند می‌زند، آن  

وقت از شوق و شرم، مهتاب صورتت ارغوانی می‌شود. ریاضی  

می‌خواند. روی برگرداند از صدایم. 

گفتم: آیه‌ای بخوان؛ آیه نیست این که گفته‌اند دو با دو می‌شود چهار. 

دو دست عاشق با دو دست معشوق می‌شود یک."...! 

 

                                                                             شهریار مندنی پور

                                                                                شرق بنفشه 

 

 *برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید. 

 *این کتاب رو بارها معرفی کردم!کتاب عجیبیه! 

 * نوع روایت داستان های این کتاب واسم جدید بود.گفته هایی که باید  

بگی(به عشقت) و در ذهن می گی!و ناگفته هایی که نباید بگی و ...! 

 *تمام داستان ها مربوط به شیراز هست.شهر نویسنده ی کتاب.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد