سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز به
همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات هفته ی آینده,منعکس
می شه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم عنوانش هست:
دیگه ندارم!...
"شخصی می گفت:"من سی سال دارم"
بزرگی به او خرده گرفت و گفت:"نباید بگویی سی سال دارم،
باید بگویی آن سی سال را دیگر ندارم."
راستی شما به جای سالهای که دیگر ندارید چه دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
افسوس دارم.......کاش بیشتر تلاش میکردم....
سلام دوست خوبم....اره درست میگی فقط ازین قطعه خوشم اومد گزاشتم.....
سلام
حسرت سالهایی که دیگه ندارم
سلام.
من کمی تا قسمتی تجربه تو این سی سال بدس آوردم...
خام بدم پخته شدم ...البته ن کامل ولی تغییراتی ک ب مرور پیش اومده نشون میده ک ازون حال و هوای نوجوونی و ی سری افکار نسبتا نوجوانانه و شایدم بچه گانه و ناپخته بیرون اومدم و عاقلانه تر برخورد میکنم با چیزایی ک تو زندگی باهاشون روبرو میشم...
و این خیلی برام خوشاینده....
اون قسمت ندارم هم مربوط میشه ب روزایی ک ب قول معروف هدر رفته و استفاده ی خاصی ازش نبردیم و الکی خوش بودیم فقط...
سلام دوستم
من 22 سال رو دیگه ندارم
خیلی چیزها رو دیگه ندارم
کودکی رو دیگه ندارم جوانی پدرمادرم و دیگه ندارم
سلام حس سبز...
جالبه...
نمی دونم چی بگم...
20 سال است که دیگر اعصاب ندارم...(طفولیت هم حساب کن)
سلام واقعا زیبا بود آدمو به تفکر میبره.....گاهی بخاطرش افسوس میخوری و گاهی به نظرم میشه بهش حسرت وار نگاه کرد نه؟
سلام حس سبز!
خوبین؟
خوندم این پستتونو. جالب بود :)
18 سال از عمرمو دیگه ندارم....... اه....... چقد زود بزرگ میشیم!
سلام دوست خوبم
چه موضوع جالبی رو مطرح کردی ، من خیلی به این فکر میکنم که توی این چند سال چه استفاده ای از زندگی کرده ام .
و از این می ترسم که وقتی در پایان راه به عقب نگاه کنم فقط حسرت بخورم !
به همین خاطر مدتیه تصمیم گرفتم از زندگی حداکثر استفاده و لذت رو ببرم
سلام دوست خوب من ... در مورد دیگه ندارم درسته دیگه ندارم چرا که از من گذشته آن لحظاتی که گذشته، آن ثانیه ها، اما من حضور دارم در این لحظاتی که بسر می برم این ثانیه ها، باید قدرشناس این لحظات باشم ونهایت لذت را از این وقت ببرم چرا که زندگی همین لحظه است نه گذشته ونه آینده فقط همین لحظه[گل]
ان الانسان لفی خسر
حسرت.شکر
گمان کنم تجربه!
جالب بود
...تا حالا بهش فکر نکرده بودم...واقعا توی فکر فرو بردم
...نمیدونم راستش...شاید علم بهترینش باشه اما من تو12سال از زندگیم بی خیالی رو یاد گرفتم و یاد گرفتم اهمیت ندم چون واقعا این زندگی ازش اهمیت دادن و غصه خوردنو نداره...ی قفل زدم ب قلبم ک مبادا کسی واردش بشه...اما حالا ک14سالمه.یک سال و نیمه ک یکی واردش شده و اون قفل رو شکسته و قصد رفتن هم نداره.بجای اون سالها عشق رو دارم
سلام دوست خوبم
چقد زیبا ..تا بحال از این منظر بهش نگاه نکرده بودم...راسته من الان 40 سال ندارم چی بدست آورردم در قبال این عمر گران..خوب ناراضی نیستم ولی راضی هم نیستم زمانهای مفیدی بود که میشد به اوج رسید و بیهوده به سودا های خام هدر رفت....
چی دارم؟ باید فکر کنم بعد میام بهت میگم چی دارم...جالب بود..بزودی میام
سلام
واقعا هم باید پرسید به جای اون سالهایی که نداریم چی داریم؟
تا حالا از خودم سوال نکردم و بهش هم فکر نکردم
اما به حتم تجربه های تلخ و شیرینی دارم
یادم رفت بیام بنویسم ...الانم ده روز پیش رو ندارم
راستی ایکن گل نداری