روی زییایی دیدم.
پرسیدم: خانم اسم شما ارغوان نیست؟
هنوز عطر حلول بیست سالگی را در هاله‌اش داشت.
گفت: نه.
ادامه مطلب ...قدمی دور می شود. یکدفعه بر می گردد طرف میز.
- وای نه... می کشندت.
- به خاطر شما؟
- آره
ادامه مطلب ...-باد بو نمک می یاره اونجا,صدای کفتار می یاره.شنیدین؟معلوم
نیست شیونه یا خنده.نحسه.یا گریه ی مرگ می یاره تو زندگی
آدم,یا خنده ی جنون.
-مورچه ها هم اونجا لونه نکرده ان.ما چرا رفتیم؟
ادامه مطلب ...چه پیاله های قشنگی,چه گلدان های قشنگی می شود ساخت
از گلم,رنگ لعاب لازم ندارد.خودش رنگ دارد.رنگ خون دل,رنگ چشم
های تو.رنگ گیلاس لب های تو.بی بی عطری می گفت بگو اگر
کسی به دلت هست,بگو کجاست بروم خواستگاری.می گفتم تو
ادامه مطلب ...و من روز که از هر روز می گذرد بیشتر حس می کنم تو همان
حسرتی هستی که همیشه داشته ام وقتی که جفت های
عاشق را می دیدم .
شهریار مندنی پور
آبی ماورای بحار
*برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید.
ادامه مطلب ...اما من نمی توانم تحمل کنم که بی قراری ات از این جا به جای
دیگری بکشاندت.آن همه انتظار که برایت کشیده ام,این همه نقشه
که می کشم که باز اینجا بیایی,بهانه که جور می کنم که شرم نکنی
از هر روز آمدنت,تو را از آن من کرده است.شتابی ندارم.آرام آرام
ادامه مطلب ...چه پیاله های قشنگی,چه گلدان های قشنگی می شود ساخت
از گلم,رنگ لعاب لازم ندارد.خودش رنگ دارد.رنگ خون دل,رنگ چشم
های تو.رنگ گیلاس لب های تو.بی بی عطری می گفت بگو اگر
کسی به دلت هست,بگو کجاست بروم خواستگاری.می گفتم تو
ادامه مطلب ...سالومه زمزمه کرد:
ـمی ترسم.یکدفعه این همه باغ!
صدای پایشان روی سنگ های درخشان می رفت.سمت سرچشمه ی رود.
سالومه دست ها را در هم چفت کرده بود و خیره بود به خش خش برگ ها
ادامه مطلب ...برای راحتی خیال مادرت من هر فکر مردانه ای را توی سرم می کشم.
ولی باز همه جا می نویسم دوستت دارم.همین جاها یک جایی باید
برای ما باشد که دروغی نباشیم.دلم می خواهد بزرگ ترین عاشق روی
زمین باشم.یادم بده.کارهای قشنگ هم یادم بده.
شهریار مندنی پور
شرق بنفشه
*برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید.
ادامه مطلب ...- آه ... صدای باد ... پرده رو کشیدی.صداش رو چکار می کنی؟... اگه ای
شهر ای طلسم باد رو نداشت بهشت بود.پاییزا دیوونه می شه.از عصر
شروع می کنه.طرفای خونه ی ما که همه ی خونه ها شیروونی دارن,
چنون می یاد مث این که می خواد همه رو از جا بکنه ... صداش شومه ...
ادامه مطلب ...به حافظیه بازگشتم.به بنفشه ها گفتم:"شما چه می گویید؟
چه کنم؟".زمستانی,خیلی هاشان گل نداده بودند هنوز.نمی
شنیدند.یکی با پیشانی بنفش و دو چشم زرد گفت:"هیچ وقت
ما را روی گور عاشقی نگذاشته اند.همیشه گل های سرخ,
ادامه مطلب ...مادرم می گوید همه ی حرف های مردها یک حرف است.حتی وقتی
می گویند یا می نویسند دوستت دارم,منظورشان یک چیز است.منظور
تو از این که نوشتی بودی چیست؟با چه آبی قشنگی نوشته بودی.پدر
روی نوشته ات یک رنگ سیاه زشت زد.رنگش تمام شد.یک کلمه
ادامه مطلب ...از بچه گی این طور بوده ام.مدام حس می کنم جایی هست که باید
بروم و نرفته ام,کاری هست که نکرده ام و یادم رفته چی بوده.من نمی
خواستم مثل زن های دیگر عمرم را توی آشپزخانه سر کنم.می
خواستم بتوانم یک چیزی بسازم.چیزی درست کنم,که خیالم راحت
ادامه مطلب ...بدبختی مثل خوشبختی یک پرنده داره,رو شانه ی هر کسی بشینه,
روزگارش رو سیاه... لابد مثل پرنده ی خوشبختی اسم هم داره... اگر
عهد نکرده بودم دست به کتاب نزنم,اسمش رو برایتان پیدا می کردم... سیاه,
ادامه مطلب ...کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس,سیری نگاهت
بکنم و بروم.بروم,همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان
رسیده ام.و توی بیابان زیر سایه ی کوچک یک ابر کوچک بنشینم.دیروز
که آمدی از کنار قبر حافظ رد شدی,سایه ات افتاد روی پله های صفه ی
ادامه مطلب ...شب ها,نصف شب ها اگر درست به پنجره ی اتاقت نگاه کنم,دعایم
قبول می شود که خواب خوش ببینی.بهت نمی آید که مثل بعضی از
دخترها,طره ها را از زیر روسری بریزی روی پیشانی ات.پیشانی ات مثل
ماه است که وقتی عصر باران آمده و ابرها رفته اند,درآمده.راز را روی ماه
نگذار,همه می بینند.
شهریار مندنی پور
شرق بنفشه
*برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید.
ادامه مطلب ...مضحک است این دنیایی که کورکورانه خودش را تغییر می دهد.کجا
می رود؟چه می کند؟خوش ندارم بوی گند ماشین ها را.خوش ندارم این
درخت های بیمار و خاک گرفته ی کنار خیابان را.مفلوکند,و این آدم های
پیاده رو ها ... چه می دانند از من و عشقی که ساخته ام؟اینها فقط به
درد این می خورند که آدم لابلایشان خودش را پنهان کند و دیگر هیچ!
شهریار مندنی پور
شرق بنفشه
*برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید.
ادامه مطلب ...از پنجره های خانه تان کدامشان مال اتاق توست.من همه ی آن
پنجره های چوبی را که به شکل پنجره های خانه های قدیمی ایران
بالایشان قوس دارند دوست دارم,چون بالاخره پشت یکی شان تو
می خوابی.پنجره ات همان سیاره ی کوچکی است که رویش یک
ادامه مطلب ...اما من نمی توانم تحمل کنم که بی قراری ات از این جا به جای
دیگری بکشاندت.آن همه انتظار که برایت کشیده ام,این همه نقشه
که می کشم که باز اینجا بیایی,بهانه که جور می کنم که شرم نکنی
از هر روز آمدنت,تو را از آن من کرده است.شتابی ندارم.آرام آرام
ادامه مطلب ...چه پیاله های قشنگی,چه گلدان های قشنگی می شود ساخت
از گلم,رنگ لعاب لازم ندارد.خودش رنگ دارد.رنگ خون دل,رنگ چشم
های تو.رنگ گیلاس لب های تو.بی بی عطری می گفت بگو اگر
کسی به دلت هست,بگو کجاست بروم خواستگاری.می گفتم تو
ادامه مطلب ...