سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز به
همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات هفته ی آینده,منعکس
می شه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم عنوانش هست:
دیوار بتونی!...
نمی دونم تا حالا واستون پیش اومده یا نه!شده عزیزی رو ببینین مشکل
داره,ناراحته,عصبانیه و ... .و شما حتی نمی پرسین:چته!نه این که نخواین!
یا واستون مهم نباشه!حتما مهمه.اگه نبود که اسمشو نمی ذاشتین عزیز!
پس چرا نمی پرسین چته؟وقتی به من گفت:خواستی بپرسی.من گفتم:
اون دیوار بتونی که دور خودت کشیده بودی منو انقد ترسوند که جرات نکردم!
به خدا راستشو بهش گفتم!جرات نکردم!شاید حرفم خنده دار به نظر بیاد,
ولی واقعیته!گاهی وقتا این خود آدمان که چنان دیواری دور خودشون می
کشن که اگه بخوای هم,نمی تونی کمک کنی!
*دوست عزیزی "وب تو داری میای ، من دلم روشنه . . ." که رشته ی
تحصیلی شون هم مرتبط با بتون هست فرمودن که بتن نوشته می شه و
نه بتون!وظیفه ی خودم رو دونستم که اینجا ذکر کنم.البته توی گوگل
نوشته ی بتون رو هم دیدم.
سلام حسسسسس سبز
درسته ک ی سری از افراد خصوصیات خاص خودشونو دارن ولی اگه بخوای میتونی از راهش این دیوار رو بزنی کنار...
اگه سعیتو کنی مطمئنا راه نفوذ ب اندرونی این افرادو پیدا میکنی
فقط با زبون خودشون!هر کی ی روش خاص خودشو برای برقراری ارتباط یا قبول ی ارتباط داره(ب حرف اومدن)...
حتی عزیزانمون ب قول شما...
و شاید یکی ب عنوان همسفر در مسافرتهایی ک تنهایی...
بضی وقتا اینجور افراد شاید خیلی آدمای خشک،مغرور یا حتی بی احساسی باشن ولی این ک یکی ب خودش این جراتو بده ک با این اوضا باهاش صحبت کنه واقعا براشون لذت بخشه و خیلی هم در بیشتر موارد میپذیرن طرف مقابلشونو...
اکثرا منتظرن ک اول از طرف مقابلشون ی حرکتی ،حرفی چیزی ببینن تا اونا هم ب حرف بیان و اینا...
در ارتباط باهاشون اگه تو حرفاش ی چی بگه ک برخلاف نظرت باشه زود نباید جبهه بگیری
خیلی نرم باهاش صحبت کنی
اینجور افراد ب گوش شنوا بیشتر احتیاج دارن ب نظرم!
من اینجوری فک میکنم و تجربه کردم ارتباط با اینجور افراد رو...
البته در مورد همشون صدق نمیکنه...
اره دقیقا بعضیا این دیوارو دارن ...یجوری که انگار خودشون دوس ندارن ازشون بپرسی......اما خوب باید ازشون بپرسی چته اگه گفت که هیچی اگه دیدی یجوری داره نگات میکنه اونوقت باید بگی ببخشید غلط کردم
من از خیلیه پرسیدم چته درد دل خیلا رو گوش دادم اما کسی تا حالا ازم نپرسیده چته همشه مجبور شدم خودم درد دلو شروع کنم اما بعضی از آدما خط قرمزن متشکر مطالبتون جالب هستن
سلام خب من همیشه هرکی میخواد پیشم در دل کنه گاهی اوقات یه جوری برخورد میکنه که ینی ازش نپرسم چته ودلیلش چیه ناراحتی
میفهمم چی میگی
راستی اون دفتیر که نوشتم واسه اینه که با گوشی اومده بودم اگه تصحیحش میکردم کل نوشته هام بهم میریخت
اگه باعث خنده شد که خوشحالم
راستی آپم
salaaaaaaaaam bi marefat ba inke to chan vaghte behem sar nemizani man delam nemiad nayam
are azizam shode
bade ye modat ke jor at kardam beporsam faghat goft dekhalat nskon ama bad ke natunest ba moshkelesh kenar biad behem jaryano goft
شاید... متاسفانه یادم نمیاد
اما گاهی دیواری به دور خودت میکشی از تنهایی و عزلت و گوشه گیری تا ببینی واسه کی مهمی تا بیاد و این دیوار رو خراب کنه.گاهی دیوارها رو باید خراب کرد اگه اونی که پشتِ دیواره برات مهمه و عزیز...
اوهوم خدایی شرایط سختیه!
سلام.....خودتو خسته نکن هیچ چیزی تغییر نمی کنه هرکی داره ساز خودشو میزنه وفکر می کنه بهترین رو می زنه تو هم داری ساز خودتو می زنی من هم دارم ساز خودمو میزنم خودتو خسته نکن هیچ چیزیی تغییر نمی کنه
گرامی ترین و زیباترین ها در جهان ، نه دیده می شوند و نه حتی لمس می شوند ، آنها را تنها در دل باید لمس کرد .
سلام متاسفانه همین طور است که می فرمایید
انسان به راحتی دچار هوای نفس خود می شود و دیواری بتنی از غرور و توهم خود برتر بینی و فهم و دانش به دور خود می کشد
دچار خود محق بینی می شود و...
بدتر از همه این است که خود را و درونیات و روحیات خود را نمی شناسد و اگر هم کسی بگوید سریعن آن را انکار می کند و نمی پذیرد همیشه فکر می کند که مشکل در جایی بیرون از او قرار دارد در حالی که درست برعکس است
والا بعضی وقت ها به طور آشکاری می بینم که یکی از یه چیزی ترسیده و لی وقتی به او می گویم که نترس ، برآشفته می شود و ترسی را که مثل روز روشن هویداست انکار می کند و می گوید: من ترسو نیستم و هزار توجیهه و بهانه برای حرف خود می آورد
این جور آدمارو فقط باید دعا کنی خدا نجاتشون بده ، همین راه دیگه ای نیست
آره خب... خیلى وقتا یه همچین موردى پیش اومده... که با وجود مهم و عزیز بودن طرف هیچى ازش نپرسیدم و فقط سکوت کردم..
نمیدونم بشه اسمشو یه جور دیوار گذاش یا نه... !!!
فک کنم دلیل سکوتم بیشتر اینه که حرف زدنو نزدن من چیزى رو حل نمیکنه... حتى شاید چون اعصابش خورده یا ناراحته یا هر چیز دیگه اى، حرفى بزنه که بعدش پشیمون بشه... و البته جداى از اینها، به قول خودت، یه دیوار دور خودش داره که اجازه نمیده حرف اطرافیانش رو با وجود منطقى بودن بشنوه...
.
من اولین کارى که اون موقع میکنم اینه که خودمو جاى طرف میذارم... و انصافا تو بیشتر مواقع ترجیح میدم هیشکى باهام حرف نزنه، توجیهم نکنه، یا مثلا بهم ترحم نکنه...
البته پیش میاد ، بعضى وقتام که دوس دارم یکى بیاد فقط حرفامو تایید کنه...
.
.
.
مطلب جالب و قابل تاملى بود..
موفق باشى
کاش این دیوار بتونی وجود نداشت
میدونی من و شما فکر میکنیم که اون دور خودش یه دیوار بتونی کشیده اما این طور نیست اون انقدر درگیر کار ها و مشکلاتش هست که نمیتونه فکرش رو تمرکز بده رو چیزهای دیگه و غرق مسئله ای هست که براش پیش اومده پس برای همین هست که کمی سرد برخورد میکنه و ما فکر میکنیم اون داره خودش رو از ما دور میکنه ....به نظر من بازم توی این شرایط ما نباید تنهاش بزاریم و نباید هم متوقع باشیم چون اونه که مشکل پیدا کرده ...اونه که باید بهش کمک بشه...پس بجای اینکه خودمون رو بکشیم عقب باید کمکش کنیم.
سلام
ممنونم از حضورتون و دعوتتون به این پست خوب
شما لطف دارین
اولن بگم که بتنی اینطوری نوشته میشه
الان متوجه شدین من عمران میخونم دیگه؟
مزاح کردم
واقعن درست میگین
بوده جاهایی که این حس بهم دست بده
اما من خودم شخصا آدمی ام که سعی میکنم نه تنها دوستان و نزدیکانم رو بلکه همه رو دوست داشته باشم و درک کنم و اگه کمکی از دستم بر بیاد براشون انجام بدم
سعی میکنم توی اینجور مواقع با همدردی و یه جوری که بشه به درون اون دوست رخنه کرد باب صحبت رو باز کنم و به نوعی دیوار بتنی رو بشکونم
اما اگه واقعن نشه اینکارو کرد سعی میکنم بهش بفهمونم که خودت دیوار رو بزن کنار
اما اگه واقعن طوری باشه که دیوارش خیلی ضخیم باشه سعی میکنم سکوت کنم ولی درکنارش باشم
این دنیا در عین بزرگیش خیلی کوچیکه
توی این دوره زمونه اگه رفیق رفیق رو درک نکنه پدرو مادر درک نمیکنن
این روزها باید از همه چیز به رفیق پناه برد
رفیق خوب
پدرو مادری که با بچه ش درد و دل میکرد نسلش رفت
البته هنوزم تک و توک پیدا میشه
ولی در آخر بگم که: قدر دوستای خوبمونو بدونیم
با ایکه کم ان اما خوبن
شاید یه دوست خوب کمترین کاری که از دستش بر بیاد همین باشه که دلداریت بده
همین خودش خیلیه
خیلی . . .
سلام
ممنون از حضور و نظرتون...
.
.
در مورد این پست هم باید بگم که خیلی از ماها تو روابط اجتماعی با دور و بریامون راحت تریم و برخی دیگه به خیلیا اعتماد نداریم و اصولا تو لاک خودمون هستیم....به نظر من این که به قول شما کسی دور خودش دیوار بتونی میکشه منشا اون برمیگرده به همین مساله که اونقدر روابط اجتماعی خوبی با فرضا من نوعی برقرار نمیکنه که برای من اینجور القا میشه که دخالتم برای اون قابل قبول نیستش یا اینکه موجب عصبی و ناراحتیش میشه و با اینکه برام عزیز هستش ولی منو مجبور به سکوت میکنه.......همینا به ذهنم خطور کرد که بنویسم
موفق باشید........
سلام درسته متاسفانه وقتی برای خیلی ها مشکل پیش میاد یا حتی اگجر مشکل پیش نیاد دور خودشون یه حصار کشیدن و اجازه ورود هیچکس رو نمیدند و این حصار ها اونقد ترسناکه که بقیه هم اجازه جلو رفتن به خودشون رو نمیدهند
ما چی کشیدیم از دست این بتن
امتحان بتن یک رو ترم 5 دادیم و بتن دو رو ترم 6 ، نمره ی هیچکدوم هنوز نیومده
این کارتون برام جالب بود
موفق باشین
سلام [لبخند]
آپم خوشحال میشم سربزنی[نیشخند]
تا حالا به این موضوع دقت نکرده بودم جالبه بتون شاید برام اتفاق افتاده ولی دقت نکردم بهش
سلام

منم با این دیوار بتنی دور خودمون موافقم
آخه چون منم یکوچولو اینجوریم
ومیخوام یواش یواش این دیوار بتنی رو بشکونمششششششششش
دوست سبز من قشنگ بوووووووووووووووووووود
سلام
آره خیلی پیش اومده که بین پرسیدن و نپرسیدن حالش گیر کنی
سلام
خوب نوشتی . برخی چنان دیواری از بتون دور خود می پیچیند که حتی با پتک هم نمی توان به آنان نزدیک شد فقط مجبوری از دور با اندوه ناراحتی مشکلش را ببینی و دم نزنی