بر صلیب لب هایت
مرا
به بند می کشی,
مسیح وار!
و با بوسه ای دگر
مهمانم می کنی
جانی دوباره را!
چه دل نشین است
ناقوس مرگ
در حرم لب هایت,
و این
تولد دوباره!
"حس سبز"
ادامه...
سلام چه جالب من نمیدونستم پسری گفتم شاید پسرباشی اما حدودسن 18 سال این مطلب قلم سوگندتم 2020بوداییییییییییییول مرسی که اومدی بازم بیا بااینکه میدونم به پای دوستای دیگرت نمیرسم بای
سلام دوست من با هات کاملا موافقم برهنگی فرهنگی بیماری قرن ماستبا این همه پیشرفت تکنولوژی بشر داره از خودش غریبه تر می شه و به تعبیر دکتر شریعتی انسان بی خود بی شخصیت.موفق باشی
سلام حس سبز خوبی؟ من قوی سپید هستم..وبم عوض شده.اینم ادرس جدیدشه.. درمورد مطلبت هم کاملا موافقم... راستش نمیدونم راجع به این ادما چی بگم ولی..فکر میکنم فرهنگ وبلاگ نویسی رو ندارن! مثل زمانی که بلوتوث و موبایل تازه اومده بود و خیلی ها ازش استفاده های ناجور میکردن!! همه چی بستگی به خود ادم داره!!
سلام وتشکر صمیمانه بخاطر احساس مسوولیت اجتماعی دراین شرایط بحرانی جامعه.تبریک به خاطر درک درستیکه از شرایط دارید.به نظر من تذکار شما مساله مهمتری را نیز در بطن خود دارد.چیزی که در این دوسال دغدغه فکری جدی راقم این سطور بوده است.وآن مساله این است که در "بحرانها"خود را گم نکنیم.بحران فقط آشفتگی سیاسی،اجتماعی ،اقتصادی نیست،بحران فقط نابسامانی خانوادگی،تلاطم روحی،شکست عاطفی،مالی ،شغلی و...نیست.به گمان من.برای آدمهای معمولی که اکثریت نوع بشر را تشکیل می دهند،آزادی به همان معنای عامیانه اش که در قالب این ضرب المثل جاخوش کرده است:"چار دیواری اختیاری" وبه تعبیر دیگر پای بند هیچ قید وبندی نشدن،هم بحران است وبه غایت خطر ناک .خصوصا اگر از نظام وشاکله تربیتی درستی برخوردارنباشند.چون لا اقل در این صورت به حکم عادت، رفتاری خواهند داشت که منبعث از همان نظام تربیتی است ،واز حد اقل هایی برخوردار،ولو خود آگاهی نداشته باشند.خلاصه کنم که:اولین دشمن آزادی، انسانی است که:فقط خود را می بیند وکارش پر وخالی کردن ظرف خود است.سوء تفاهم نشود. آزادی سکه ایست دو رو.یک روی آن دیگرانند به معنای اعم .وحکومتها به معنای اخص کلمه .هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی حق ندارد آزادیهای مشروع انسان را محدود کند.سخن من روی دیگر سکه آزادی ومرتبط با مبحث شماست. وآن اینکه:"من" انسان با آزادی چه می کنم؟!آزاده باید بود، تا ازآزادی سوء استفاده نکنی.والا ذات نایافته از هستی بخش،کی تواند که شود هستی بخش.فقط عرصه وب نیست که مشوه می شود،چنین آدمی وقتی سوار ماشین چند ده ملیونی هم باشد،در خیابانهای اصلی شهر وچشم در چشم همگان تفاله خوراکیش را زیر دست وپای مردم می ریزد.یا وقتی بهش اعتراض می کنی که چراورودممنوع اومدی پاسخی میدهد که نگو ونپرس .در مغازه اش کم فروشی می کند ودراداره اش کم کاری،دربانکش اختلاس وکلاهبرداری ودر سیاستش پشت هم اندازی ودوز وکلک.ودر حکومتش زور وفساد وچپاول .از تطویل کلام پوزش می خواهم.
سلام از وب زیبایتو ن دیدن شد
به روزم دیدن فرمایید
ممنون
mamnun az hozuret[گل]
سبز حس چطوری
آقا من کی هتک حرمت کردمو و جسارتا تعویض جنسیت؟
بجان همین گیره های زیبای لباس حرام اگر اندیشه از من به به تکدر بگذشت..
جنگ من با عشقیست که خیانتهایش به تعداد انگشتان دست بوده و شرم راه ندارد به درونش هرگز..
سلام، وبلاگ زیبایی دارید، واقعا" یجورایی احساس آدمو سبز و لطیف میکنه، سبز و شاد و موفق باشید
خوشحال میشم اگه وبلاگ من رو توی این وبلاگ زیباتون لینک کنید :
/http://mona-painting-club.persianblog.ir
سپاسگذارم
سلام حس سبز


میبینم که این دفعه اول شما اومدی
خیلی دلم گرفته از خیلیا
درکم کنید بتونم زود به زود سر میزنم
سلام چه جالب من نمیدونستم پسری گفتم شاید پسرباشی اما حدودسن 18 سال این مطلب قلم سوگندتم 2020بوداییییییییییییول
مرسی که اومدی بازم بیا بااینکه میدونم به پای دوستای دیگرت نمیرسم
بای
نه عزیز این صفحه بلاگ فا رو ببین خیلی ساده تره کارمون هم توش راحته
این جا خیلی اب ورنگ اضافه (از نظر من)داره
ای حس سبز
دنیا اونقدر کوچیکه که می ترسم داخلش جانشم
بین این همه کوچیکی دلهای بزرگی پیدا میشه که باید نگهشون داشت
سلام دوست من با هات کاملا موافقم
برهنگی فرهنگی بیماری قرن ماست
با این همه پیشرفت تکنولوژی بشر داره از خودش غریبه تر می شه و به تعبیر دکتر شریعتی انسان بی خود بی شخصیت.موفق باشی
سلام حس سبز خوبی؟
من قوی سپید هستم..وبم عوض شده.اینم ادرس جدیدشه..
درمورد مطلبت هم کاملا موافقم...
راستش نمیدونم راجع به این ادما چی بگم ولی..فکر میکنم فرهنگ وبلاگ نویسی رو ندارن!
مثل زمانی که بلوتوث و موبایل تازه اومده بود و خیلی ها ازش استفاده های ناجور میکردن!!
همه چی بستگی به خود ادم داره!!
سلام وتشکر صمیمانه بخاطر احساس مسوولیت اجتماعی دراین شرایط بحرانی جامعه.تبریک به خاطر درک درستیکه از شرایط دارید.به نظر من تذکار شما مساله مهمتری را نیز در بطن خود دارد.چیزی که در این دوسال دغدغه فکری جدی راقم این سطور بوده است.وآن مساله این است که در "بحرانها"خود را گم نکنیم.بحران فقط آشفتگی سیاسی،اجتماعی ،اقتصادی نیست،بحران فقط نابسامانی خانوادگی،تلاطم روحی،شکست عاطفی،مالی ،شغلی و...نیست.به گمان من.برای آدمهای معمولی که اکثریت نوع بشر را تشکیل می دهند،آزادی به همان معنای عامیانه اش که در قالب این ضرب المثل جاخوش کرده است:"چار دیواری اختیاری" وبه تعبیر دیگر پای بند هیچ قید وبندی نشدن،هم بحران است وبه غایت خطر ناک .خصوصا اگر از نظام وشاکله تربیتی درستی برخوردارنباشند.چون لا اقل در این صورت به حکم عادت، رفتاری خواهند داشت که منبعث از همان نظام تربیتی است ،واز حد اقل هایی برخوردار،ولو خود آگاهی نداشته باشند.خلاصه کنم که:اولین دشمن آزادی، انسانی است که:فقط خود را می بیند وکارش پر وخالی کردن ظرف خود است.سوء تفاهم نشود. آزادی سکه ایست دو رو.یک روی آن دیگرانند به معنای اعم .وحکومتها به معنای اخص کلمه .هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی حق ندارد آزادیهای مشروع انسان را محدود کند.سخن من روی دیگر سکه آزادی ومرتبط با مبحث شماست. وآن اینکه:"من" انسان با آزادی چه می کنم؟!آزاده باید بود، تا ازآزادی سوء استفاده نکنی.والا ذات نایافته از هستی بخش،کی تواند که شود هستی بخش.فقط عرصه وب نیست که مشوه می شود،چنین آدمی وقتی سوار ماشین چند ده ملیونی هم باشد،در خیابانهای اصلی شهر وچشم در چشم همگان تفاله خوراکیش را زیر دست وپای مردم می ریزد.یا وقتی بهش اعتراض می کنی که چراورودممنوع اومدی پاسخی میدهد که نگو ونپرس .در مغازه اش کم فروشی می کند ودراداره اش کم کاری،دربانکش اختلاس وکلاهبرداری ودر سیاستش پشت هم اندازی ودوز وکلک.ودر حکومتش زور وفساد وچپاول .از تطویل کلام پوزش می خواهم.
سلام بر حس سبز

میدونی چیه همیشه بارون نشونی بود وای به روزی که من نشونه ای برای باریدن بارون شوم