بر صلیب لب هایت
مرا
به بند می کشی,
مسیح وار!
و با بوسه ای دگر
مهمانم می کنی
جانی دوباره را!
چه دل نشین است
ناقوس مرگ
در حرم لب هایت,
و این
تولد دوباره!
"حس سبز"
ادامه...
شاگرد پرسید عشق چیست ؟ استاد گفت به گندم زار برو و پرپشت ترین خوشه را بیاور و این را بدان که حق بر گشت به عقب را نداری به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم
استاد گفت: " عشق یعنی همین !
شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ " استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی ! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:
" به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم." استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین!!
سلام دوست من. واقعا خوشحالم کردی که بهم سر زدی ممنون از این که لینک مارو اصلاح کردین. شما هم در لیست دوستان ما جا گرفتین. خوشحال میشیم بازم بهمون سر بزنید. منم دوباره میام ممنون. منتظرتم منتظرم باش
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوستم اومدم عرض ادب جواب سلامتو داده باشم.
موفق باشی.
سلام
ممنون لطف داری
دوست خوبم
سلام
مثل تمام وقت های دیگه ای که احساسش کردم
وبلاگ فوق العاده ای داری
آهنگ . متن ها و شعر ها همه چی عالیه
ممنون که اومدی
با نام حس سبز لینکیدمت
منو با نام (دختری از جنس ماه) بلینک
ســــــــــــــــــــــــــــــلام دوست عزیــــــــــــز❀◕ ‿ ◕❀
______________0
______________0
______________0
______________0___-:¦:-
_____-:¦:--_____0
______________0__ ___ __-:¦:-
______________0
_____-:¦:-______ $
_____________$$$___-:¦:-
___________$$$_$$$
__________$$$___$$$________
_ __$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$
____$$$_______________$$$
_____$$$______()______$$$_ __-:¦:-
____$$$______$$ $______$$$
___$$$$$$$$$_$$$_$$$$$$$$$
_________$$$_$$$_$$$
___________$$$_$$$ ____-:¦:-
___-:¦:-_______ $$$
______________$___-:¦:-
آپـــــــــــ✿ـــــــــــــــــــــــــــــ✿ــــــــــــــ✿ــــــــــــــــــــــــ✿ــــــــــــــــــم
بــــــــــــــدو بیا
منتظرم...
[گل]
شاگرد پرسید عشق چیست ؟
استاد گفت به گندم زار برو و پرپشت ترین خوشه را بیاور
و این را بدان که حق بر گشت به عقب را نداری
به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین،
تا انتهای گندم زار رفتم
استاد گفت: " عشق یعنی همین !
شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی ! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:
" به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم
دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین!!
مترسک اینقدر دستهایت را باز نکن
کسی تو را در آغوش نمیگیرد ، ایستادگی تنهایی می آورد
سلام داداشی خوبی؟؟؟
ممنون که بهم سر زدی
سلام دوست من.

واقعا خوشحالم کردی که بهم سر زدی
ممنون از این که لینک مارو اصلاح کردین.
شما هم در لیست دوستان ما جا گرفتین.
خوشحال میشیم بازم بهمون سر بزنید.
منم دوباره میام
ممنون.
منتظرتم
منتظرم باش