اینک بهار بر در قلب تو می زند
اما تو آن طرف
بیرون قلب خویشتن
استاده ای هنوز
صبحی که روی شانه ی زیتون
در حالت هبوط است
فردا
از نخل های سوخته
بالا خواهد رفت.
شفیعی کدکنی
*برای دونستن بیشتر از استاد شفیعی,اینجا کلیک کنین.
*اول بار اول راهنمایی(تولد دوباره ی من!),با استاد آشنا شدم.کتابی
بود از همسر دکتر شریعتی(خاطرات و عکس های دکتر بود.خدایا,
اسمش طرحی از زندگی بود؟).درس خاطرم نیس,ولی فک کنم
نوشته بود اون زمان استاد شفیعی شعر کلاسیک می گفت و یه روز
که با دکتر شریعتی هم صحبت شد و دکتر شریعتی از شعر نیمایی
و ... گفت,استاد شفیعی به شعر نو رو اورد!امیدوارم اشتباه نگفته
باشم!
*اوایل که تازه با نام استاد و اشعارش آشنا شده بودم,سر به سر
دوستام می ذاشتم,می رفتم پیششون و با یه ژست خاصی می
گفتم اینو بخون(فامیل استاد رو) و اون بیچاره ها هم اکثرا کسره
و فتحه رو بالا پایین می خوندن و من با غرور و همون ژست خاص,
نام صحیح رو می خوندم!!!
سلام دوستان گلم
امروز می خوام یه مساله ای رو براتون تعریف کنم
شاید یه کم برام سخت باشه اما می گم......
متن من وسام رو نوشتم حتما بیا سر بزن
ممنون
جواب نظر ات را در پایین اش نوشتم
شفیعی کد کنی را دوست میدارم
ممنون
سلام
*فردا* آینده ی مبهم ما
به کودکی فال فروش گفتن چه می کنی ؟
گفت به آنانی که در امروز خود مانده اند فردا می فروشم
خیلی زیبا بود
ممنون از نوشته های سبزت
سبزترین احساس های دنیا را در قلبت جستوجوکن.
تو سبزتراز بهاری...