گاهی و بیشتر اوقات سایه می شوم.نه سایه ای که باید برگشت و روی دیوار
نگاهش کرد.سایه ای که فراتر از خود آگاه من است.می دانی گاهی این سایه
چیزهایی می بیند یا می شنود,بیشترش را برای من تعریف نمی کند.جای
شکر است.
اما با همان اندک هم,من;دیوانه می شود.
پردیس چابک
کاکائوی ترش
*هیچ صفحه ای برای معرفی پردیس تو نت نبود!
*این کتاب رو 4 سال پیش خوندم.واقعا زیباست.واقعا زیبا!
*تمام کتاب به صورت توصیف,حس نویسنده ست به محیط و شخصی
که معلوم نیست کیه!
*بعضی جاها حتی تصور می کنی که طرف مقابل سال هاست که مرده!
*تا الان دسته کم,5 یا 6 متن از این کتاب رو توی وب گذاشتم.
تــو رفـتـن رو ازم خواستی.
یه روز قلبم و پس دادی.
واسم سخت بود که تنها شم.
مهم اینه که تو شادی....
تو خوشبختی و آرومی.
با عشقی که خودت خواستی.
چقدر شیرین دنیای.
کسی که عاشقش هستی.
......................
زیبا بود
منتظرتم
واقعا جــآی شکر دارد !
مرا به یا آن دوستی انداختی که سایه اش را روی دیوار می دید و می گفت براستی روح من روی دیوار با تمام حرکات ظاهر گشته
آنقدر چشم، انتظار آمدنت نشستم

ممنون دوست عزیز به اسم وبتون لینک شدید تشکر
که تمامی دربهای باز،
بر روی پاشنه انتظار پوسیدند.