سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز
به همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات,جمعه ی آینده,
انعکاس داده می شه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم,
عنوانش هست:
تا هستم,با من باش!...
چند وقت پیش,سالگرد ناخواهریم بود(فقط به این توضیح بسنده
کنم که منظور از ناخواهری,این نیست که پدرم 2 همسر داره!ما
خانواده ی روشنفکری هستیم!).داشتم به این فک می کردم که
چرا ما آدما تا فرصت هست از بودن در کنار هم نهایت استفاده رو
نمی کنیم؟بعضی وقت ها خیلی دیدارها رو به بهانه
های مسخره لغو می کنیم!یا کدورت هایی باعث قطع ارتباط می
شه که بعدها که بهش فک می کنیم,می بینیم چقد بی ارزش
بوده!همیشه فرصت واسه جبران نیست!بذارین واضح تر بگم:2
هفته قبل از فوت ناخواهریم,بهم زنگ زد و اصرار که بیا اصفهان
ببینمت و من نرفتم!تنها دلیل نرفتنم خسته بودنم بود!تازه
امتحانات دانشگاه تموم شده بود.2 هفته بعد,ناخواهریم فوت کرد
و من موندم و حسرت دیداری که باید می رفتم و نرفتم!
خیلی هامون فرصت هایی رو برای با هم بودن از دست دادیم,چه
در ارتباط عاشقانه و چه در ارتباط با خانواده و دوستان.عزیزانی که
رفتن,خدایشان بیامرزد,اما اونایی که هستن,تا فرصت هست از
این با هم بودن نهایت استفاده رو ببریم و این با هم بودن رو واسه
چنتا بهونه ی مسخره هدر ندیم!
*همون موقع سالگرد,خواستم این مطلب رو بذارم,دلم نیومد!شاید
این زلزله و این حال و هوا,باعث شد بذارم!
*یاد دکتر مصدق گرامی.
*عکس هایی از کمک های مردمی,با حضور سینماگران مردمی
(عکس از خبرگزاری مهر):اینجا کلیک کنین.
واقعا که ما آدما سربعضی مسایل بیخودی زندگی رو برای خودمون
پراز حسرت و ای کاش میکنیم
حال و هوات رو درک میکنم چون منم یه هفته نیست که مادربزرگم فوت کرده و خیلی ناراحتم هروقت یادش میافتم به خودم میگم :ای کاش بیشتر به دیدنش میرفتم اما حیف که دیگه نمیشه ....
ببخش که تو این مدت دیر کردم علتش رو فهمیدی دیگه !!!!!
سلام ممنونم که به وبم اومدی.ممنونم.منتظرحضور دوبارت هستم.
همیشه وقتی فرصت ها به وجود می آیند و تمام میگردد ما انگشت تاسف به دهان برده و ناگزیر گذر میکنیم، راه و رسم روزگار است که سهل میگیریم دقایقی را که عمری برایمان پشیمانی به بار می آورد،اما غافل از روزی هستیم که در نیمه راه زندگی به انتهای جاده ی عمر برسیم
سلام دوست خوبم.مطلب تلخیو بازگو کردی.و این تلخیش از اینجاس که ای حقیقت امروز بدجور همه گیر شده.نمیدونم چرا اینجوری هستیم.تا چیزیو داریم قدرشو نمیدونیم مگه از دستش بدیم...که اونوقت دیگه خیلی دیره خیلی دیر
سلام
ممنون که خبر دادی
واقعا همینطوره
ادما هیچوقت تا چیزیو از دست ندن قدرشو نمیدونن!
اپ زیبایی بود
موفق باشی!
سلام
مرسی از اینکه امدی بهم سر زدی
خب خیلی چیزا باعث می شه همدیگرو کم ببینیم کم کنار هم باشیم خیلی وقتها تو خودمون و زندگیمون غرقیم
مشکلات و سریع بودن زندگی در این موارد کم بی تقصیر نیستن.
بی نهایت ممنون آپ کردم خبرت می کنم.
از چه لرزیدی زمین؟؟؟

به کدام گناه صورت مادر اشک شد
وصورت کودک تباه؟؟؟
وزن بی پناهیشان آنقدر زیاد بود که تاب نیاوردی؟؟؟؟؟
از چه لرزیدی که قلب ایران اینگونه میسوزد؟؟
از چه لرزیدی .....هان؟؟؟
hag ba shomast
از چه لرزیدی...
سلام..
اره اینو هستم باهات...
ادما قدر لحظه هایی رو که باهمن نمیدونن...
سلام دوست عزیز خیلی غمگین بود ان شاالله در اون دنیا در آرامش ابدی باشد ممنون که بهم سرزدی
احساسم را به دار آویخته ام
منطقم را به گلوله بسته ام
لعنت به هردو که بازی ام داده اند
دیگر بس است
میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم
سلام عیدتون مبارک

وقتی گذر زمان دیدار را ب اتفاق میسپارد
باید قدر با هم بودن را دانست
خیلی متاسف شدم برای شما ک نتونستین ناخواهریتونو ببینین
خدا بیامرزدشون
سلام عزیزم باید قدر لحظه ها رو دونست
خیلی زود میان میرن
ممنون اومدی
واااااای که چه زود دیر میشه..
واااااااااای ازین موجود فراموشکار
تقصیر خودمونم نیستاااا
جنسمون از خاکه..
همین که
سعی کنیم تا یادمون نره فک کنم بس باشه
خب نگفتی نا خواهری ینی چی؟؟؟؟؟

خدا رحمتش کنه ناخواهریتو خیلی حسرت داره برای اینکه خواست تورو ببینه ولی تو نرفتی اونم مرد
مثه دایی من اونم گفت میخوام ببینمتون ولی گفتیم نمیشه هفته بعدش رفتیم سر خاکش
راستشو بگم من خودم چون تجربه کرده بودم الان سر پدر بزرگم این کارو نمیکنم با اینکه حالش بده تند تند بهش سر میزنم که ارزو به دل نمونم
به خدا ما ها خیلی بی وفا شدیم دیگه صله رحم ودوستی هامون داره از بین میره
مانــــــــــــــــــــــ ــده ام
...
همین جا
جایی بین وصال و فراقـــــــــــــــــــــ ـ....
هر چه می بینم
نیستی است...
آدم زیاد است منتها
تو نیستـــــــــــــی...
و خدا
برای چه اش را نمی دانم
اما
یک نمایشنامه درست و حسابی!!!!
برایمان نوشته است...
خدایـــــــــــا
یک خواهشــــ...
قصــــــــــــه را زیاد کشـــــــــــــــــــــدا رش نکن
حوصله بیننده ها ســـ ـــ ــر می رود!!!
میدونی چیه ما آدما خوب میدونیم که اصلا فرصت جبران نیست وروزها وسالها چه زود میگذره وکدورت ها عمیق تر میشه...
دقیقا مثل آتیشه که باید زودتر خاموش بشه وهر چقدر دیرتر خاموش بشه خرابی های بیشتری به جای میزاره....
ولی تا یه اتفاق افتاد مثلا همین زلزله که میگین یا اتفاقای دیگه باعث میشه به این فکر بیفتیم ولی یه مدت بگذره غرق زندگی میشیم.....
از این تلنگرا تو زندگی زیاده ولی ما ادما متاسفانه هیچ به فکر نیستیم.....
سالگرد ناخواهریتون تسلیت میگم
یادم رفت تو نظر اسم ووبلاگم بنویسم
سلام دوست عزیز
ممنون از دعوتت
مطلب خیلی قشنگی گذاشتی
تسلیت میگم بابت از دست دادن ناخواهریت.
باید از گذشته ها عبرت گرفت
باز هم ممنون
برا منم پیش اومده. زمانی که مادرم فوت کرد تازه فهمیدم اونجوری که باید قدرشو ندونستم......
خدا همشونو رحمت کنه
ایشا....که ازمون راضین.
میتونی براش دعاکنی همین
سلام
امتحانات که تموم شد بهونه خوبی بود که برین هم پیش خواهرتون سربزنید وهم استراحت کنید
خدا رحمتش کنه.
به شما صبرعطا کنه.
همین کارای ماست که حسرتو ایجاد میکنه به جای لذت.
سلام

همین طوره که میگی
واقعا متاسفم
من خوش بختانه زیاد اینطور نیستم.
یعنی الان که دارم فکر میکنم با همه اونایی که دوسشون دارم کم کمش ارتباط تلفنی دارم.
ولی خب دلایل زیادی وجود دارم.
مششغله ها زیاد شده هرچند شاید این کلمه بهانه باشه.
مثلا خاله من خیلی اصرار داره من برم خونشون ولی ترجیح میدم با دوستام برم بیرون چون بیشتر خوش میگذره.
خب مردم نسبت به گذشته کمتر دید و بازدید دارند،شاید به این خاطر که تکنولوژی اومده و مردم به همین بسنده میکنند.
قبل از اینکه اسممو بنویسم ادرسمو گذاشتم

باشه ما باورمون شده باباتون زن نداشته
یه پیشنهاد دارم بیاین این پیوندای وبلاگتونو کمتر کنید،خیلی زیاده.
اخه این ادما واستون کامنت بذارند الان حدودا میشه 200تا کامنت باید داشته باشین
سلام
مرسی از دعوتتون
آره خدا رو شکر بهترم
اپتون واقعا جالب بود
خدا بیامرزه ناخواهریتونو
آره ادم بعضی وقتا یا بیشتر وقتا نباید فرصتها رو از دست بده
کاش بتونیم واقعا این کدورتها رو کنار بزاریم
من که کامنت گذاشتم پس چرا نیست تایید نمیشه یا قالب مشکل داره درج نمیشه ...اصن کامنت من هست یا نه؟؟؟
مسئولین لطفا به من ج بدید منتظرما
بارها شده کامنت گذاشتم دیدم نیس....چرا؟
اوخی پس اونجوری شد چیزی که گفتی

به خدا گفتم:
خداجونم " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من
موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ".
خداوند خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "
مطالب جالبی گذاشتین به وب منم سر بنزنی خوشحال میشم
سلام خیلی ممنون که سرزدی گلم
خیلی این آپتون زیبا بود مخصوصا عکس هایی که گذاشته بودین عالی بود
سلام.
خدا رحمتشون کنه. خیلی دلم سوخت.
این اتفاق به شکلی کمی متفاوت واسه منم رخ داده. همه ش امروز فردا می کردم که به عمه م سری بزنم درست همون روزی که برنامه ی رفتنم را قطعی کرده بودم خبر درگذشتش را بهم دادند...
خدا ان شاالله با حضرت زهرا (س) محشورشون کنه.
این خاصیت انسانه!
تا بلایی به سرش نیاد از خواب غفلت بیدار نمیشه!
درود.دوست بزرگوارم مطلب کامل بود و گفتنی ها گفته شد.
ما بدین جا نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
متاسفانه ما همش درگیر مصرع اولیم...........
منتظر ایمیل های پر محتواتون هستم
بهترین باشید فدای مهربونیاتون
سلام دوست عزیز ....مطلب به جا و زیبایی بود..
تا وقتی هستیم همدیگر را دوست داشته باشیم و آنرا ابراز کنیم.
سلام : ...........
ضمن عرض تسلیت و شادی روح مرحومه مغفوره .
خداوند روحش را قرین رحمت فرماید .
-------------------
آری بعضی از ما تا وقتی آنچه را که داریم قدر نمیدانیم
و وقتی از دست میروند فقط یک ( ای کاش ) برایمان میماند
با این که اینهمه به عنواین مختلف میشنویم یا میخوانیم
که دیدارها را مستمر ادامه دهید و قدر لحطه ها را بدانید
خیلی زود چیز با ارزشی را به چیز کم ارزشی میفروشیم .
امیدوارم این مطلب شما تلنگری باشد برای بیداری مجدد .
------------------
ق . م
تسلیــت بابــت مرگ ناخوآهریــتون ...
و چیزی به تلخــی یک حسرت مزه نکردم.
که شاید اگر این رو میکردم یا نمیکردم این نمیشد ...
و ای کاش
کاش
کاش ...
اره راست میگی اما حرف غیرمنطقی تو کن من نمیره
نموتونم کناربیام باش
مام ازینا تو فامیل داریم شما رو نمیدونم
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند.....
سلام
ممنون از حضور و دعوتت
مطلب جالبی بود.....مشابه این برای منم اتفاق افتاده .....روزی که باید به دیدار مادر بزرگم میرفتم نرفتم!!!
فوق خواهرتون رو بهتون تسلیت میگم هرچند مدت ها گذشته اما داغ عزیز فکر نمی کنم هیچگاه فراموش کردنی باشه......
واما آذربایجان.....آه.....غم مردم مهربانش که جای خود دارد.....
شاد و بهاری باشید