قلب بزرگ که بود،
آن خورشید
که در آن ظلمات دور
شکست و شکسته زنده ماند!
گوش کنید
اینک هزاران خورشید کوچک در انتظار ترکیدنند
این انفجار روشن بی پایان را
کدام چشم به انتها خواهد رساند؟
حسین پناهی
افلاطون کنار بخاری
*برای دونستن بیشتر از حسین پناهی,اینجا کلیک کنید.
*اشعار حسین پناهی,در نگاه اول شاید به شدت ساده و چه بسا
سطحی به نظر بیاد!ولی وقتی تکرار و تکرار و تکرار کنی خوندنش رو,
می بینی که سخت در اشتباهی و چه بسا کم بیاری تو فهمشون!
*تو وبلاگی اینو به نقل از مرحوم پناهی خوندم:بعد از مرگم مردم من را
خواهند شناخت!
*امیدوارم تو این شب های عزیز قدر,دعاهاتون مورد قبول حق قرار بگیره.
*در مورد مطلب "حسی که دو ساله شد!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
سلام
وقت بخیر
طاعات قبول
ولی باور کن همین الان بهم گفتی که هر شب آپ میکنی
من از قبل نمیدونستم
امروز که سر زدم دیدم خیلی از پست ها برام نا آشناس
واقعا هم که بعد مرگش شناختمش
ی کتاب ازش دارم
نوشته هاشو هم خیلی دوست دارم
همچین بی صدا داد میزنه.....
موفق باشید
سلام دوست
سلام دوست خوبم یادمه چندوقت پیش گفتم مادر بزرگم تو ccuهست گفتی براش دعا میکتم خواستم بگم دعات گرفته بود حالش خوب شد قرار شد مرخصش کنن همون روز که رفتیم ملاقاتش یکدفه خوابید و دیگه بیدار نشد[ناراحت] بازم ممنون. تواین شبهای عزیز برای امرزش همه اونهایی که دستشون از این دنیا کوتاهه دعا کنید دلتون پاکه خدا صداتونو میشموه
دوقطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند...
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشکل تر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد...
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی...
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت... اما می توان چشمان را بست و عبور کرد.
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی....
ولی با آگاهی و شناخت و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت…
salam azizam

mamnooooon
vase khodamam chan vaghte intori shode
nemidunam cheraaaaaaaaa
ba explorer faghat mitunam matlab bezaram
ama save ke mishe open koni web baz mishe
age moshkeli nadari ye modat ba mozila biaaa lotfan
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد