بر صلیب لب هایت
مرا
به بند می کشی,
مسیح وار!
و با بوسه ای دگر
مهمانم می کنی
جانی دوباره را!
چه دل نشین است
ناقوس مرگ
در حرم لب هایت,
و این
تولد دوباره!
"حس سبز"
ادامه...
بعد از سه روز پیکر سرخش،کفن نداشت
یوسف ترین شهید خدا،پیراهن نداشت
از بس که نیزه خون تنش را مکیده بود
حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت
زلفی که شانه شد به سر نیزه، صبح گاه
کنج تنور،چاره به جز سوختن نداشت
در بوریای کهنه، تن لاله پوش او
پیچیده شد،اگر چه شقایق کفن نداشت
سلام.......آپم......[گل]
بعد از سه روز پیکر سرخش،کفن نداشت
یوسف ترین شهید خدا،پیراهن نداشت
از بس که نیزه خون تنش را مکیده بود
حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت
زلفی که شانه شد به سر نیزه، صبح گاه
کنج تنور،چاره به جز سوختن نداشت
در بوریای کهنه، تن لاله پوش او
پیچیده شد،اگر چه شقایق کفن نداشت
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم