گر میشد صدا را دید
چه گلهایی!
چه گلهایی!
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز میشد چید.
اگر میشد صدا را دید...
شفیعی کدکنی
*برای دونستن بیشتر از استاد شفیعی,اینجا کلیک کنین.
*اول بار اول راهنمایی(تولد دوباره ی من!),با استاد آشنا شدم.کتابی
بود از همسر دکتر شریعتی(خاطرات و عکس های دکتر بود.خدایا,
اسمش طرحی از زندگی بود؟).درس خاطرم نیس,ولی فک کنم
نوشته بود اون زمان استاد شفیعی شعر کلاسیک می گفت و یه روز
که با دکتر شریعتی هم صحبت شد و دکتر شریعتی از شعر نیمایی
و ... گفت,استاد شفیعی به شعر نو رو اورد!امیدوارم اشتباه نگفته
باشم!
*اوایل که تازه با نام استاد و اشعارش آشنا شده بودم,سر به سر
دوستام می ذاشتم,می رفتم پیششون و با یه ژست خاصی می
گفتم اینو بخون(فامیل استاد رو) و اون بیچاره ها هم اکثرا کسره
و فتحه رو بالا پایین می خوندن و من با غرور و همون ژست خاص,
نام صحیح رو می خوندم!!!
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه میباید کند
گو رخت منه که بار میباید بست
ﺩﻟـــــــﻢ ﻋــﺠــﻴــﺐ ﻫﻮﺍی ﻛـــﺴــی ﺭﺍ ﻛــﺮﺩﻩ ﺍﺳت...
ﮐــــــــﺴـــــــﻲ ﻛــﻪ ﻫﻮﺍﻳﺶ ﺷــﺒــﻴــﻪ ﻫﻴـــــــــﭽــــﻜــــﺲ
ﻧـــــــــــــــــﯿــــﺴـــــــﺘـــــــــ ....
بعضى اتفاق هاى خوب
اونقدر دیر مى افتن
که باید رو به آسمون کرد
و گفت : وقتش گذشت
مال خودت...!