می گویند یک روز زنی از نجاری می خواهد برایش کمدی بسازد. نجار
این کار را می کند و مزدش را می گیرد و می رود. فردای آن روز زن
پیش نجار می آید و می گوید که کمد خوب درست نشده و هر وقت
قطار از کنار خانه می گذرد، کمد می لرزد و سروصدا می کند. نجار
می آید و کمد را بازرسی می کند و ظاهرا نقصی در آن نمی بیند.
می رود توی کمد و در را می بندد تا وقتی قطار آمد، از تو ببیند کجای
کارش عیب دارد. در همین حال مرد خانه می آید و از سر اتفاق در
کمد را باز می کند و نجار را در آن می بیند. با خشم زیادی فریاد
می زند:« تو این جا چه کار می کنی؟» نجار بخت برگشته می گوید :
«اگر بگویم منتظر قطار هستم که باور نخواهی کرد.»
احمد پوری
دو قدم این ور خط
*برای دونستن بیشتر از پوری,اینجا کلیک کنین.
*بیشتر اون رو به عنوان مترجم می شناسم تا نویسنده.
*اشعار بسیاری از شعرای مطرح جهان رو ترجمه کرده.
*اشعاری از نرودا.
*و یا شل سیلورستاین رو
*روز معلم مبارک.
*معلم ها و اساتیدتون رو در همه حال یاد کنین.
*حتی اگه با شما بد بودن!
*گاهی سیلی پدر و مادر,بهترین نوازشه!
*شاید تو اون لحظه,پدرانه و یا مادرانه بوده!