انگار بخشی از وجودم بودی که سر به سر بخش دیگر وجودم می
گذاشت،فکر می کنم آن زندگی کوتاه مدت در گوران،به یک زندگی
درونی تبدیل شده بود.تردید،شوخ طبعی،سرزندگی،بازیگوشی تو به
درون من منتقل شده بود.شگفت انگیز بود من تو را در درون خودم کشته
بودم اما از خاکستر وجودت جوانه ای در درونم بالیده بود؛آن قدر که
درخت تناوری شده بود.حالا نه تنها تو در درونم که در اعمال و کردارم نیز
حضور داشتی.
بلقیس سلیمانی
بازی آخر بانو
*برای دونستن بیشتر از بلقیس,اینجا کلیک کنین.
*خوندن مطلب "شلاق مکرر خاطرات!..." خالی از لطف نیست!
*بعضی ها پاک شدنی نیستن!
عید قربان، عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى است
جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند . . .
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم . . .
عید قربان مبارک