قتلگاه بی زمان
ابدیت ساکن است و تصویر آن متحرک - آگوستینوس
عنوان ماهی و گربه تمثیل ماهی گرفتار در تُنگ است که هر چه تلاش
و تقلا کند و در آن چرخ بزند منتهی به خوراک گربه می شود . برای درک
درست از حلقه ی زمانی مکری می توانیم به فیلم های کوتاه او و تأثیر
او از گاس ون سنت مراجعه کنیم ؛ حلقه زمانی به این صورت است که
از یک نقطه شروع شده و از همان نقطه ای که شروع شده به پایان
می رسد و در واقع دوری است .
نمونه این دور و حلقه های و اصطلاحات استفاده شده برای آن را در
فلسفه تاریخ هم می بینیم بنابراین قسمت پایانی فیلم که حمید مارال
را به قتل می رساند اول فیلم است و اول فیلم که بابک از جوان هایی
که از حصار رد شده اند ( وارد تنگ ماهی شدند ) دعوت تهدید آمیز بابک
به این قتلگاه است .
مکری در مصاحبه هایی که منتشر شده بود اعلام کرده بود که فیلم
صرفا کلاژ نیست و جایی دیگر هم اعلام کرده بود که ایده ی داستان های
جسته و گریخته همانندی به داستان های هزار و یک شب دارد . هزار
یک شب نماد داستان گویی رازآلود شرقی است که در داستان هایی
که شخصیت ها بازگو می کنند به وضوح دیده می شود ؛ چنانچه با شنیدن
هر داستان منتظر شنیدن داستان بعدی می شویم تا مکری قصه دیگر
شخصیت ها را بازگو کند و در چنین دوری ما به شنیدن این داستانک ها
محکوم هستیم ؛ به عبارتی دیگر می توان گفت اثر در یک خط و مکان
مشترک یا سرنوشت مشترک واحد و در شخص ها هر کدام داستان هایی
دارند و این خرده داستان ها با اینکه به هم شباهتی ندارند اما در بستر
واحدی گفته می شوند و در جنس داستانک ها پیوستگی وجود دارد .
داستان روح روزنامه نگاری که علاقه ای به بازگویی چگونگی مرگش
ندارد ، یا خواهر مادربزرگ مریم و دیدن نوری مرموز در سرداب ، ماجرای
عشق های سرگردان یا رها شده و چشم عسل که به نظر کلیدی ترین
سکانس و در واقع جایی است که ما اولین لوپ فیلم و اشاره پرویز به
دژا وو را متوجه می شویم . عسل تنها کاراکتری است که حرف نمی زند
و چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند ، آیا عسل از این دور باطل
آگاهی دارد ؟
می دانیم که هدف کمپ بادبادک هوا کردن است ؛ بادبادک به عنوان
یک عنصر رهایی بخش که گویی آرزو ها و آرمان های یک جمع است
با آن به آسمان می فرستند و آرمان های خود را در گرو آینده می بینند ،
که در پایان فیلم هرچند به طور خیالی ما هم به آن امید آن ها را نظاره
می کنیم .
فرم زمان دایره وار یک انتزاع صرف نیست و همانطور که اشاره کردم
در مباحث تاریخ و فلسفه تاریخ نیز مطرح است ، دایره وار بودن زمان یک
دیدگاه تاریخی است ، دایره بودن ساعت های دیواری و مچی ، منطقه
البروج ، به سبب فرمی از بی نهایت و تکرار است . تکرار تاریخ ، چرخه
زندگی ، جهان های موازی و مفهوم های دیگری که به طور عینی
در بافت فیلم تزریق شده است .
جنگل به عنوان راز های سربسته و نماد وحشت و توحش سکونت
شکارچیان و دریاچه تمثیل طهارت ، جریان و چشم است . جذب
زلالیت دریاچه و گریز از جنگل به عنوان گذشته هولناک ( که پدر
کامبیز هم شامل میشود و شاید کامبیز را از دور می بیند ) به سوی
دریاچه ، چشم زمین و سپردن آرزوها در ورای آن نهایتا به سلاخی
شدن می انجامد و شاید ما هم مانند عسل می توانیم سکوت کنیم
و در این چرخ و فلک بچرخیم .
منتقد:shazma
منبع:http://www.tiwall.com
*برای دونستن بیشتر از عوامل فیلم,خلاصه ی فیلم,عکس ها,
مصاحبه های صوتی و نقدهای دیگر,اینجا کلیک کنین.
*حمایت از سینما,تئاتر,ادبیات و موسیقی مستقل,وظیفه ی تک تک ماست.