حتی اگر کسی بخواهد در زمانهای بیکاری و تنهایی که در حسرت
همصحبتی با کسی هستیم از موضوعاتی چون انرژیهای هدررفته
در طبیعت، کود کمپوست، آسیب انسانها به زمین و آب، استفاده از
انرژیهای سالم و عدم استفاده از مواد بازیافتنشدنی چون پلاستیک
حرف بزند، حوصلهاش را نداریم. چه برسد که این صحبت کسلکننده
در قالب یک فیلم بلند سینمایی طرح میشود که نخست باید به فکر
تأمین وجه سرگرمکنندگیاش باشد. اما وقتی طعم شیرین خیال دارد
تمام میشود و میبینیم که همین سوژههای بهظاهر «حوصله سربر»
در قالب و جای درست خود قرار گرفتهاند با آن هم نوا میشویم. تصورش
را بکنید داستان شروع میشود با شرح دلبستگی آشکار و بیمقدمهی
یک استاد - شهاب حسینی- به دانشجویش- نازنین بیاتی- در جغرافیای
خشک کرمان. داستانی که که از همان ابتدا با توجه به حالوهوای
متفاوت و نامتعارف استاد چنگی برای ادامه به دل نمیزند. حال به این
توصیف اضافه کنید علاقهمندی دختر دانشجو به حرفهای زیادی جدی
و متعصبانهی استاد در مورد طبیعت سالم، گیاه، باد و آب و... آن هم با
تصوراتی که به شکل انیمیشن مجبوریم آن را ببینیم. اما این داستانی
که میتوانست اسباب مضحکه و ملال باشد در دستان کمال تبریزی
چنان ورز میخورد که از جایی میفهمیم، نمیشود که با منطق فیلم
همراه نشد. جوری که وقتی دختردر صحنهی خواستگاری از شرطهای
عجیبوغریبش برای خواستگار میگوید تعجب نمیکنیم. فیلم در یک
سوم انتهایی آن قدر با ریتم و درون مایهی خود مخاطب را مأنوس کرده
که شخصیت بهظاهر لوده، سربههوا و مدل دانشمند دیوانهی شهاب
حسینی را باور میکنیم و نهتنها پروژهی خندهدار «دل»اش به دل
مینشیند که به عشقش نیز احترام میگذاریم. این فیلم حتی اگر در
دیدار مجدد این قدر که به نظر آمد «حالخوبکن» نباشد باز ارزشش را
دارد که ما را به تماشای یک قصهی دلچسب از نغمه ثمینی، بازیهای
متقاعدکنندهی شهاب حسینی و نازنین بیاتی و یک کارگردانی منطقی
در دیار کویر و کلمپه ببرد.
منتقد:ارسیا تقوا
منبع:http://www.madomeh.com/
*برای دونستن بیشتر از عوامل فیلم,خلاصه ی فیلم,عکس ها,
مصاحبه های صوتی و نقدهای دیگر,اینجا کلیک کنین.