بوسه بر پیشانیت می‌نهم
در این واپسین دیدار
بگذار اقرار کنم:
حق با تو بود که پنداشتی
ادامه مطلب ...شعور یک گیاه در وسط زمستان,از تابستان گذشته نمی آید,
از بهاری می آید که فرا می رسد.گیاه به روزهایی که رفته,نمی
اندیشد.به روزهایی می اندیشد که می آید.اگر گیاهان یقین دارند
که بهار خواهد آمد,چرا ما-انسان ها- باور نداریم که روزی خواهیم
ادامه مطلب ...نفس هایت را شماره می کنم:
یک,دو,سه,...
هر نفس,یک بوسه!
جرزنی نکن,
این هفتمی بود,نه هشت!
قبول نیست,
بازی از سر!
*شاعر این شعر(اگه بشه اسمشو شعر گذاشت!) خودمم!
*در ادامه ی مطلب اولین شعری که در زندگیم سرودم رو می ذارم.13 سال پیش(در سن 12 سالگی)!نخندین ها!!!
ادامه مطلب ...امروز می خواهم با تو,از نیمه ی دیگر خودم بگویم.
می گویم نیمه تا جایی هم برای تنفس بماند وگرنه اگر هیچ کس نداند,
من و تو می دانیم که چقدر این نیمه وسیع است و بیکران.
پردیس چابک
کاکائوی ترش
*هیچ صفحه ای برای معرفی پردیس تو نت نبود!
ادامه مطلب ...سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با انعکاس نظرات شما عزیزان
,در مورد مطلب "بهترین من,بهترین ها از آن تو!...",در خدمتم.
ابتدا متن نوشته ی من:
و این هم نظرات شما دوستان:
و لحظه‌های بی‌شمار عصبیت.
طلب می‌کنم که بگذار ببینم.
می‌گویم که بگذار ایستادگی کنم.
بارانی سرد فرو می‌بارد در شب.
در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر من
ظلمتی مطلق
سخت در کار است.
آدام زاگایفسکی
*خواهش می کنم به معنی این شعر توجه کنید!
چرا تا این اندازه متقاعد شده ام که مردن ما را از آن کسی که عاشقش هستیم جدا نمی کند؟
چرا که کسی را که امروز عاشقش هستم ... چرا که من و او میلیون ها بار پیش از این مرگ را چشیده ایم و در این لحظه و در این دقیقه و ساعت دوباره با یکدیگر زندگی می کنیم.
ریچارد باخ
پلی به سوی جاودانگی
مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
ادامه مطلب ...اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی,هرگز پول هایت را نشمار,قطره ای اشک بریز و دست هایی را که برای پاک کردن اشک هایت می آیند بشمار!
این است ثروت واقعی!
کورش کبیر
یک ماهی عاشق بودیم،
بعد او سرِ کار رفت،فکر می‌کنم در ازمیر،
و دیگر هیچوقت همدیگر را ندیدیم.
آن چشمانِ خاکستری باید که از دست داده باشند,
زیباییشان را – اگر که او هنوز زنده باشد؛
آن چهرۀ دلفریب باید که در هم شکسته باشد.
ای یاد،آنچنان که بودند نگاهشان دار.
و ای یاد، هر آنچه می‌توانی از عشق باز آر،
هر آنچه که می‌توانی،امشب باز آر.
کنستانتین کاوافی
چه زیبا خفته ای در برم,
تو.
عطر یاس های وحشی را می دهد,
دست بر گیسوانت که میکشم,
من.
نگاه از تو می گیرم,
رو به پنجره;
برف می بارد;سپید!
این وسط,
مانده ام حیران
من,
سپیدتری از برف
تو!!
*شاعر این شعر(اگه بشه اسمشو شعر گذاشت!) خودمم!
*همش تقصیر این امیر بختیاری(http://amirbakhtiari.blogfa.com/) و وبلاگ شاید برای تو ه(http://www.neda1220.blogfa.com/) که منو هوایی کردن واسه شعر گفتن!
*13 سال پیش عضو 2 انجمن شعر شهرم بودم,برای 2 سال.بوسیدم و گذاشتم کنار!این شعر و شعر یلدای بی تو,پیوند من به گذشته ست,بعد از 11 سال!
سلام دوستان من.چون همیشه با مطلبی که نیاز به همکاری ه
شما همراهان برای تکمیل داره در خدمتم.و چون همیشه تکمیل
شده ی این مطلب رو(همراه با نام,نظر و آدرس وب شما عزیزان)
جمعه ی آینده در وب حس سبز خواهید دید.مطلبی که برای این
ادامه مطلب ...چون همیشه مشغول پرسه زنی در دنیای مجازی بودم,چون همیشه به مطلب زیبایی برخوردم,و چون همیشه این زیبایی رو با شما تقسیم می کنم:
*سعی می کنم هر چند وقت یه بار معرف سایت های این چنینی باشم.
*اگه همچین سایت هایی رو می شناسید که تا حالا تو وب گذاشته نشده و در بخش مغزهای سبزم هم نیست,خوشحال می شم به من معرفی کنید برای انعکاس.
*متاسفانه این تنها کاری ه که از دستم بر می یاد.
چون همیشه مشغول پرسه زنی در دنیای مجازی بودم,چون همیشه به مطلب زیبایی برخوردم,و چون همیشه این زیبایی رو با شما تقسیم می کنم:
http://ostadvashagerd.persianblog.ir/post/278/
*۸ دی,سالروز تولد فروغ فرخزاد گرامی باد.
گردنم منتظر حلقه دستان تو بود
بر سر چشمه خراب
لیک دیدم به دو چشم نگران
که دو دست تو گذشت
ادامه مطلب ...به خواب می‌رود دختری روی چمن.
چمن می‌دزدد بنفشِ پوست دخترک را
دختر،سبزِ چمن را می‌گیرد و
به قاضی می‌رود.
«هی چمن!
بنفش پوستمو بم پس بده!»
-پس می‌دم,
اگه سبز منو برگردونی.
و بعد چه می‌شود؟
همان‌جا خواهرخوانده می‌شوند.
واسکو پوپا
وقتی راه می روم,تو به من نزدیکی,وقتی کار می کنم,تو با من
سخن می گویی;و آن دم که احساس می کنم تنهایی مرا می
خورد,حضور تو در کنارم تجلی می یابد.لحظاتی هست که می
دانیم میان ما و آنان که دوستشان داریم,هیچ فاصله ای نیست.
جبران خلیل جبران
نامه های عاشقانه ی یک پیامبر
*برای دونستن بیشتر از جبران,اینجا کلیک کنید.
ادامه مطلب ...سلام دوستان.
معلوم نیست قالبی که ازش استفاده می کردم در وب,چه ش شده؟فعلا این قالب رو باید تحمل کنم تا مشکل حل شه.داستان اون آدم ه رو شنیدین رفته بود استادیوم و بین اون همه تماشاچی پرنده ه دقیقا بالا سر اون ... کرد!حکایت مشکل امشب من شده با این قالب!
در میان شما کیست که صد گوسفند داشته باشد و یکی از آن ها گم شود,که آن نود و نه را در صحرا وا نگذارد و از پی آن گم شده نرود تا آن را بیابد؟
انجیل لوقا
*سالروز ولادت حضرت مسیح(ع) و آغاز کریسمس مبارک(مخصوصا بر خواهران و برادران اقلیت).