-
درک عشق...
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 00:06
بزرگترین هدف بشر,درک عشق به صورت کامل است.عشق درون دیگران نیست,بلکه درون خود ماست.ما آن احساس را بیدار می کنیم.ولی برای آن که بیدار شود,به دیگران نیاز داریم.دنیا تنها زمانی برای ما معنا دارد که بتوانیم کسی را برای شرکت دادن در هیجاناتمان بیابیم. پائولو کوئلیو یازده دقیقه *برای دونستن بیشتر از پائولو, اینجا کلیک کنین....
-
شناخت آدمی...
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 00:18
آدمی را می توان شناخت: از کتابهایی که می خواند و دوستانی که دارد و ستایشهایی که می کند و لباسهایش و سلیقه هایش و از آنچه خوش نمی دارد و از داستانهایی که نقل میکند و از طرز راه رفتنش و حرکات چشمانش و ظاهر خانه و اتاقش زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست، بلکه همه چیزها تا بینهایت با هم پیوند و تاثیر و تاثر...
-
مرد که گریه نمی کنه(نظرات)!...
شنبه 24 تیرماه سال 1391 00:23
سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با انعکاس نظرات شما عزیزان ,در مورد مطلب "مرد که گریه نمی کنه!...",در خدمتم. ابتدا متن نوشته ی من: اینجا(کلیک کن) و این هم نظرات شما دوستان: اینجا(کلیک کن)
-
ترجمه ی ترانه:YOUR MEMORY,ترانه ای از NADIA ARIYAH
شنبه 24 تیرماه سال 1391 00:17
۱.ترجمه ی ترانه ی در حال پخش از وب. ۲.بی نهایت سپاس از دوست خوبم,وبلاگ:ای کاش کاشها نبودند( http://711110.blogfa.com/)که زحمت ترجمه رو کشید. Refrain: خودداری : Here I'm standing, در اینجا من ایستاده ام، Looking in the distance thinking of our love نگاه به دور و فکر کردن به عشق مان Softest whispers, نرمترین زمزمه،...
-
ای عزیز(نامه ی سیزدهم)...
جمعه 23 تیرماه سال 1391 00:10
عزیز من! زندگی مشترک را نمی توان یک بار به خطر انداخت،و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد. چیزی،قطعاً خراب خواهد شد چیزی فرو خواهد ریخت چیزی دگرگون خواهد شد چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است... کاسه ی بلور را نمی توان یک بار از دست رها...
-
سیاه سفید...
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 00:38
نازی:بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه می گم که خلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه و قشنگتر اینه که یادگرفته گوجه را تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره راسی راسی؟یه روزی اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه اون وقت بشر چکار کنه؟ من:هیچی نازی دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم وقتی آهنا همه تموم بشه اون وقت بشر لباسارو می کنه...
-
مسافر تنها...
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 00:20
هنگامی که در شهری عظیم,بیگانه ام,دوست دارم در اتاق های گوناگون بخوابم,در مکان های گوناگون غذا بخورم,در خیابان های ناشناخته قدم بزنم,و گذر مردمان ناشناخته را نظاره کنم.مسافر تنها بودن را دوست دارم. جبران خلیل جبران نامه های عاشقانه ی یک پیامبر *برای دونستن بیشتر از جبران, اینجا کلیک کنید. *یکی از بهترین عاشقانه نویس...
-
عشق من...
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 00:14
از کره خالی فضا پژواکی به گوشم آمد صدایی تنها که فریاد می زد عشق من،عشق من و ندانستم که من آن کلمه را شنیدم یا بر زبان آوردم کلمه ای که سکوت بی پایان فضا را پر کرد. کتلین رین *در مورد مطلب "مرد که گریه نمی کنه!..." حتما نظر بذارید!
-
تقلید...
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 01:23
من فقط یک مثال در زمینه تقلید می زنم شما تا آخرش را می خوانید: شکارچیان اروپا برای شکار میمون سالم و زنده به جنگل می روند میمون ها در آن طرف رودخانه هستند و شکارچیان این طرف رودخانه,قبلا جلوی درختها و یا رودخانه ای که محل آمد و شد میمون هاست کاسه های سریشم می گذارند خودشان هم شبیه به همان کاسه ها را آن طرف تر می چینند...
-
شترهای سفید صبر...
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 00:24
اندُهت را با من قسمت کن شادیت را با خاک و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ما بسیار است با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی می توانیم به ساحل برسیم. منوچهر آتشی *برای دونستن بیشتر از منوچهر آتشی, اینجا کلیک کنین. *شعر نی لبک ایشون رو خیلی دوست دارم. *با شعر...
-
مرد که گریه نمی کنه!...
شنبه 17 تیرماه سال 1391 00:55
سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز به همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات,جمعه ی آینده, در وب,انعکاس پیدا می کنه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم,عنوانش هست: مرد که گریه نمی کنه!... چند وقت پیش به وب دوست خوبم "شروع دوباره" سر زده بودم که مطلبی دیدم با این منظور که هیچ چیز بهتر از زمانی...
-
ترجمه ی ترانه:30MINUTES ,ترانه ای از TATU
شنبه 17 تیرماه سال 1391 00:34
Out of sight, out of mind خارج از دیدن ،خارج از ذهن Out of time to decide خارج از زمان تصمیم گیری Do we run? Should I hide آیا ما فرار میکنیم؟ باید مخفی بشم For the rest of my life برای ادامه زندگیم Can we fly? Do we stay? میتوانیم پرواز کنیم؟آیا ما میمونیم We could lose we could fail ممکنه ببازیم ،ممکنه رد بشیم And...
-
تاریخ...
جمعه 16 تیرماه سال 1391 00:21
افزونی دانش گذشته،افزونی تاریخ انسان را پژمرده خواهد ساخت و بزدل.در حالیکه انسان باید قادر باشد گذشته را در خدمت حال دربیاورد. البته اگر بتوانیم خوب یاد بگیریم که تاریخ را وسیله ای برای زندگانی قرار دهیم. فریدریش نیچه *برای دونستن بیشتر از نیچه, اینجا کلیک کنین. *تو ایران بیشتر به عنوان فیلسوف می شناسنش. *اما شعراش...
-
اگر عاشق شدی...
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 00:28
اگر روزی عاشق شدی در آن سوز و گداز شیرین عشق مرا به یاد آر زیرا همه عاشقان چنان باشند که من: بی ثبات و بی قرار در هر کار مگر در خیال چهره معشوق که در ضمیرشان پیوسته برقرار و پابرجاست. ویلیام شکسپیر * برای دونستن بیشتر از شکسپیر, اینجا کلیک کنین. *اشعار شکسپیر برای من خاص هستن و زیبا. *رومئو و ژولیت! *بعد از فیلم...
-
ای عزیز(نامه ی دوازدهم)...
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 00:33
بانوی بزرگوار من! چرا قضاوتهای دیگران در باب رفتار،کردار،و گفتار ما،تو را تا این حد مضطرب و افسرده می کند؟ چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران را از پی بیاورد؟ راستی این « دیگران » که گهگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر می کنند،چه کسانی هستند؟ آیا ایشان را به درستی می شناسی و به...
-
بهاران از توست...
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 00:36
تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری؟ نه از آن پاکتری تو بهاری؟ نه بهاران از توست. حمید مصدق *برای دونستن بیشتر از حمید مصدق, اینجا کلیک کنین. *مثل خیلی اشنایی های دیگه,اول راهنمایی بودم که با اشعار ایشون آشنا شدم! *عاشقانه های تلخی داره.ولی زیبا! *وزنی که توی شعرهاش هست,اون رو با اشعار سپید متفاوت می کنه.
-
زندگی شما...
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 01:15
زندگی هر یک از شما این توانایی و قابلیت را دارد که عالی و فوق العاده باشد.هر یک از شما نیز این توانایی و قابلیت را در خود دارید که از زندگی خود تا سرحد کمال لذت ببرید.کلید این معما در زندگی همراه با عشق و شور زندگی نهفته است. دکتر باربارا دی آنجلیس *برای دونستن بیشتر از دکتر باربارا, اینجا کلیک کنین. *حتما کتاب های...
-
دوستت می دارم...
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 00:39
دوستت می دارم،بی آنکه بدانم چرا؟ یا چه زمانی-در کجا؟ تو را بی عقده و غرور تو را آشکارا دوست می دارم. ما به هم نزدیکیم به قدری نزدیک که دستان تو بر سینه ام همان دستان من است به قدری که بستن چشمان تو همان به خواب رفتن من است. پابلو نرودا * برای دونستن بیشتر از پابلو , اینجا کلیک کنین . * این اشعار عاشقانه ی پابلو,همیشه...
-
ظاهر او(نظرات)...
شنبه 10 تیرماه سال 1391 01:02
سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با انعکاس نظرات شما عزیزان ,در مورد مطلب "ظاهر او!...",در خدمتم. ابتدا متن نوشته ی من: اینجا(کلیک کن) و این هم نظرات شما دوستان: اینجا(کلیک کن)
-
ترجمه ی ترانه:BEAUTIFUL,ترانه ای از CHRISTINA AGUILERA
شنبه 10 تیرماه سال 1391 00:39
همه روزها زیبا بودند And suddenly, i saw debris و ناگهان خورد شدن خودم را دیدم Now and then, I get insecure هر لحظه احساس نا امنی می کنم From all the pain, I'm so ashamed و بخاطر تمام رنج و دردهام احساس شرم می کنم I am beautiful no matter what they say من زیبام، مهم نیستا، اونا چی میگن Words can't bring me down من با...
-
گیلاس لب های تو...
جمعه 9 تیرماه سال 1391 01:29
چه پیاله های قشنگی,چه گلدان های قشنگی می شود ساخت از گلم,رنگ لعاب لازم ندارد.خودش رنگ دارد.رنگ خون دل,رنگ چشم های تو.رنگ گیلاس لب های تو.بی بی عطری می گفت بگو اگر کسی به دلت هست,بگو کجاست بروم خواستگاری.می گفتم تو با این پاهای علیلت کجا می خواهی بروی.دنیا خیلی دور است از خانه ی ما. شهریار مندنی پور شرق بنفشه *برای...
-
ما شدیم...
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 01:33
ظلمت شکافت،زهره را دیدیم،و به ستیغ بر آمدیم. آذرخشی فرود آمد،و ما را در ستایش فرو دید. لرزان،گریستیم.خندان،گریستیم. رگباری فرو کوفت:از در همدلی بودیم. سیاهی رفت،سر به آبی آسمان ستودیم،در خور آسمانها شدیم. سایه را به دره رها کردیم. بخند را به فراخنای تهی فشاندیم. سکوت ما به هم پیوست،و ما "ما" شدیم. سهراب...
-
انتظار...
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 00:51
انتظار کشیدم,همان طور که پنلوپه انتظار اولیس را می کشید, رومئو منتظر ژولیت بود,بئاتریس منتظر دانته بود تا نجاتش بدهد. خلاء استپ سرشار از خاطره ی تو بود,خاطره ی لحظاتی که با هم گذراندیم,کشورهایی که با هم سفر کردیم,شادی هایمان, دعواهایمان.بعد به پشت سر نگاه کردم,به ردپاهایم,و تو را ندیدم! پائولو کوئلیو زهیر *برای دونستن...
-
دریا...
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 00:29
انگار که دریا به دنبالم آمده باشد و بازوانش را کمند کرده باشد به دورم در اتاقم،شب هنگام انگار که پیچیده باشد بر من دریا بازوان آوازهایش را چنگ میزند در من دریا مرا به بر میگیرد دریا. قونار اکلوف *در مورد مطلب "ظاهر او..." حتما نظر بذارید.
-
ای عزیز(نامه ی یازدهم)...
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 00:37
بانوی بالا منزلت ما! به یاری اراده و ایمانی همچون کوه خوب ترین روزهای زندگی -فراسوی جملگی صخره های صعب تحمل سوز بر فراز قله های رفیع شادمانی- در انتظارت باد! به خاطر چندمین سالگرد تولدت از سوی این کوهنورد قدیمی. نادر ابراهیمی *برای دونستن بیشتر از نادر ابراهیمی, اینجا کلیک کنین. *برای خوندن نامه های قبلی,کافیه عنوان...
-
نقد فیلم:خوابم میاد,فیلمی از رضا عطاران
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 00:33
داستان : رضا ( رضا عطاران ) یک معلم بسیار خوش قلب و مهربان است که به دلیل اینکه شاگردانش وی را آزار می دهند و او هم سعی می کرده از حق طبیعی اش برای دفاع استفاده کند، از کار بی کار می شود و تصمیم می گیرد با تدریس خصوصی زندگی اش را بگذراند. اما به مدت کمی بعد از اخراج شدن رضا از کار، او با یک خانم پاستیل فروش ( با بازی...
-
نذر...
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 00:21
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است بخوانمشان و یادم بیاید که هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان. مهدی اخوان ثالث *برای دونستن بیشتر از اخوان, اینجا کلیک کنین. *توی شعرای معاصر,واسه من سنگین ترینه! *شاید دلیلش...
-
ظاهر او...
شنبه 3 تیرماه سال 1391 00:35
سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز به همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات,جمعه ی بعد انعکاس داده می شه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم, عنوانش هست: ظاهر او... بیاید ابتدا این متن از ریچارد باخ رو با هم مرور کنیم: "هیچ توجه کرده ای بعد از مدتی آشنایی با کسی چطور ظاهر او در نظرت تغییر می کند؟می...
-
ترجمه ی ترانه:HOTEL CALIFORNIA,ترانه ای از EAGLES
شنبه 3 تیرماه سال 1391 00:18
On a dark desert highway, در بزرگراه بیابانی تاریکی Cool wind in my hair, باد سردی در موهایم می وزید Warm smell of "colitas" Rising up through the air, بوی گرم گیاهان بیابینی در هوا پیچیده بود Up ahead in the distance I saw a shimmering light, و در آن دوردست سوسوی نوری را دیدم My head grew heavy and my sight...
-
با تو...
جمعه 2 تیرماه سال 1391 00:36
با تو,همه چیز متفاوت است,چون زیبا و پرشور است,و من تسلیم خودم را دوست دارم.گاه,صحبتی را آغاز نکرده ایم,و با این وجود,آن چه را که تو می گویی,درک می کنم;پیش از آن که جمله ای را آغاز کنی,من در پایان آنم. جبران خلیل جبران نامه های عاشقانه ی یک پیامبر * برای دونستن بیشتر از جبران, اینجا کلیک کنید. *یکی از بهترین عاشقانه...