حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

ای عزیز!(نامه ی اول)...

 ای عزیز! 

 راست می گویم.

 من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.

 قلمم را دیده ام چنان که گویی بخشی از دست راست من است؛ 

و کاغذ را.

 من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.

 من اینجا" من" را دیده ام -که اسیر زندان بزرگ نوشتن بوده است، 

همیشه ی خدا،که زندان را پذیرفته،باور کرده،اصل بودن پنداشته، 

به آن معتاد شده،و به تنها پنجره اش که بسیار بالاست دل خوش  

کرده... 

 و آن پنجره تویی ای عزیز!

 آن پنجره،آن در،آن میله ها،و جمیع صداهایی که از دور دستها 

می آیند تا لحظه ای، پروانه وش،بر بوته ی ذهن من بنشینند، 

تویی... 

 این،می دانم که مدح مطلوبی نیست 

 اما عین حقیقت است که تو مهربان ترین زندانبان تاریخی.

 و آنقدر که تو گرفتار زندانی خویشتنی 

 این زندانی،اسیر تو نیست

 که ای کاش بود 

 در خدمت تو،مرید تو،بنده ی تو... 

 و این همه در بند نوشتن نبود.

 اما چه می توان کرد؟ 

 تو تیماردار مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن،بیرون بیاید 

 و این،برای خوب ترین و صبور ترین زن جهان نیز آسان نیست.

 می دانم.

 اینک این نامه ها 

 شاید باعث شود که در هوای تو قدمی بزنم 

 در حضور تو زانو بزنم 

 سر در برابرت فرود آورم 

 و بگویم:هر چه هستی همانی که می بایست باشی،و بیش از  

آنی،و بسیار بیش از آن.به لیاقت تقسیم نکردند؛و الا سهم من،در  

این میان،با این قلم،و محو نوشتن بودن،سهم بسیار ناچیزی بود: 

شاید بهترین قلم دنیا،اما نه بهترین همسر دنیا ...

  

نادر ابراهیمی 

 

 *برای دونستن بیشتر از نادر ابراهیمی,اینجا کلیک کنین.

 *اول راهنمایی بودم که اولین رمان زندگیم رو خوندم!رمانی خارجی.بعد از

هشتمین رمان خارجی بود که اول بار رمانی ایرانی به دلم نشست!

از مرحوم نادری(متاسفانه هر چی فک کردم اسمش یادم نیومد که این جا

بنویسم!)

 *و این شد سرآغاز آشنایی من با رمان های ایرانی!

 *این چهل نامه ی مرحوم ابراهیمی به همسرش,هر نامه ش,خودش کتابی

جداگونه ست و قابل تدریس در دانشگاه!

نظرات 11 + ارسال نظر
مهاجر(رضا بیگ زاده) سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ق.ظ http://mohajerane-asemani.blogsky.com

سلام دوست خوب من
خیلی انتخاب به جایی است
این نامه سراسر شعور و حس و معرفت و شناخت زندگی در جهان مخصوصا جهان سوم است
به زبون خودمونی دمت گرم رفیق خیلی باحال بود زندگی کردم با این نوشته حال و هوام رو عوض کردی...
راستی به روزم با نکته ای از انجیل تا آخوندها پی به کم کاریشون ببرند البته نه آخوندهای خیلییییییییی خیلییییی عالم بعضی ها!

نریمان سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:27 ق.ظ http://ye-shabe-mahtab.persianblog.ir

چه سر بزنی چه سر نزنی عزیزی دادا..
این کاریم که شروع کردی (نوشتن نامه های استاد ابراهیمی) عالیه..
مثه همیشه دمت گرم و سرت خوش باد رفیق.

فرزاد سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ http://ma2ta11.blogsky.com

سلام.
شعر زیبا و پر مفهومی بود
مرسی

حانیه سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:41 ب.ظ http://www.hanieh-2007.blogfa.com

بخند هر چند که غمگینی.
ببخش هر چند که مسکینی.
فراموش کن هر چند که دلگیری.
این گونه بودن زیباست هر چند که آسان نیست!


سلام
ممنون از حضورت
اسم من با این ح هستش
مرسی[لبخند][لبخند]

صبا سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.saba24.blogfa.com

سلام عزیزم. من لینکت کردم.

علیرضا سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ http://www.ali15800.blogfa.com

خلوت حیاط پر شده از تنهایی برگ ها...

پر شده از نگاه خیس آسمان...

پر شده از داغ سرد پاییز...

پر شده از عریانی عاشقانه درختان....

ومن...

تنها نشسته ام و دل پرم...

خلوت شده از نگاه یار...

خلوت شده از عطش عشق..

خلوت شده از غم زمانه...

و نشسته با دل حیاط...

روی ابر های بی خانه...

یک فنجان چای حسرت مینوشد!


ماسح سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:56 ب.ظ http://hesamghazi.persianblog.ir/

سگ واق واق می‌کند نه پارس! این ضربه‌ای بود که از تازیان خورده‌ایم ، می‌خواستند ما پارسیان را خرد و
کوچک کنند که این لقب را به پارسیان دادند. غذا در زبان عربی یعنی پس آب شتر یا همان ادارار که این
هم یکی دیگر از ضربه‌های تازیان هست که به هنگام خوردن شام یا ناهار به ایرانیان شکست خورده می‌گفتند ، بگویید: غذا می‌خوریم. به جای کلمه غذا از خوراک استفاده نمائید. سپاس گذارم. عرب‌های وحشی به فرهنگ ما گند زده‌اند، خواهشمندم این دو مورد را به دوستان فارسی زبان خود گوش زد کنید

امیر بختیاری یک جامعه شناس ایرانی سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ http://amirbakhtiari.blogfa.com

سلام
به روزم با چرت بهار

اعظم سبحانی سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:25 ب.ظ http://1341abcd.blogfa.com

با قلم می گویم


ای همزاد ، ای همراه


ای هم سر نوشت


شعرهایم را نوشتی


دست خوش


اشک هایم را کجا خواهی نوشت؟





فریدون مشیری


چشم انتظاری سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ب.ظ http://cheshmentezari.persianblog.ir

خیلی زیبا بود
آفرین به قلمت
با افتخار دعوتید

n,sj سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ب.ظ

نخون که بدبخت میشی تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش
منو ببخش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد