حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

ای عزیز(نامه ی دوازدهم)...

بانوی بزرگوار من! 

 چرا قضاوتهای دیگران در باب رفتار،کردار،و گفتار ما،تو را تا این حد 

مضطرب و افسرده می کند؟ 

 چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران 

را از پی بیاورد؟ 

 راستی این « دیگران » که گهگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر 

می کنند،چه کسانی هستند؟ 

 آیا ایشان را به درستی می شناسی و به دادخواهی و سلامت روح  

ایشان،ایمان داری؟ 

 تو،عیب این است،که از دشنام کسانی می ترسی که نان از قِبَل 

تهدید و باج خواهی و هرزه دهانی خویش می خورند - و سیه 

روزگارانند،به ناگزیر... 

 عجیب است که تو دلت می خواهد نه فقط روشنفکران و مردم عادی، 

بل شبه روشنفکران و شبه آدمها نیز ما و زندگی ما را تحسین کنند 

و بر آن هیچ زخم و ضربه ای نزنند... 

 تو دلت می خواهد که حتی مخالفان راه و نگاه و اندیشه و آرمان 

ما نیز ما را خالصانه بستایند و دوست بدارند... 

 این ممکن نیست،نیست،نیست عزیز من؛این- ممکن- نیست.در  

شرایطی که امکان وصول به قضاوتی عادلانه برای همه کس وجود 

ندارد،این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می کنند؛ 

بلکه مهم این است که ما،در خلوتی سرشار از صداقت،و در نهایت 

قلب مان،خویشتن را چگونه داوری می کنیم... 

 عزیز من! 

 بیا به جای آنکه یک خبر کوتاه در یک روزنامه ی امروز هست و فردا 

نیست،این گونه بر آشفته ات کند،بیمناک و بر آشفته از آن باش که 

ما،نزد خویشتن خویش،از عملی،حرفی،و حرکتی،مختصری خجل 

باشیم.این را پیش از ما بسیار گفته اند،باور کن: 

 هر کس که کاری می کند،هر قدر هم کوچک،در معرض خشم 

کسانی ست که کاری نمی کنند. 

 هر کس که چیزی را می سازد- حتی لانه ی فرو ریخته ی یک 

جفت قمری را- منفور همه ی کسانی ست که اهل ساختن نیستند. 

 و هر کس که چیزی را تغییر می دهد- فقط به قدر جابه جا کردن یک 

گلدان،که گیاه درون آن،ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد- باید 

در انتظار سنگباران همه ی کسانی باشد که عاشق توقف اند و 

ایستایی و سکون. 

 ...و بیش از اینها،انسان،حتی اگر حضور داشته باشد،و بر این  

حضور،مصرّ باشد،ناگزیر،تیر تنگ نظری های کسانی که عدم حضور 

خود را احساس می کنند،و تربیت،ایشان را اسیر رذالت ساخته، 

به او می خورد... 

 از قدیم گفته اند،و خوب هم،که:عظیم ترین دروازه های اَبر شهر 

های جهان را می توان بست؛اما دهان حقیر آن موجودی را که 

نتوانسته نیروهایش را در راستای تولید مفید یا در خدمت به 

ملت،میهن،فرهنگ،جامعه،و آرمان به کار گیرد،حتی برای لحظه ای 

نمی توان بست. 

 آیا می دانی با ساز همگان رقصیدن،و آنگونه پای کوبیدن و گل 

افشاندن که همگان را خوش آید و تحسین همگان را بر انگیزد،از 

ما چه خواهد ساخت؟عمیقاً یک دلقک؛یک دلقک درباری دردمند دل 

آزرده،که بر دار رفتار خویشتن آونگ است- تا آخرین لحظه های حیات. 

 عزیز من! 

 یادت باشد،اضطراب تو،همه ی چیزی ست که تنگ نظران،آرزومند 

آنند.آنها چیزی جز این نمی خواهند که ظل کینه و نفرت شان بر 

دیوار کوتاه کلبه ی روشن ما بیفتد و رنگ همه چیز را مختصری کدر 

کند. 

 رهایشان کن عزیز من،به خدا بسپارشان،و به طبیعت... 

 تو خوب می دانی که اضطراب و دل نگرانی ات چگونه لرزشی به 

زانوان من می اندازد،و چگونه مرا از درافتادن با هر آنچه که من و تو، 

هر دو نادرستش می دانیم،باز می دارد. 

 بانوی من! 

 دمی به یاد آن دلاوران خط شکنی باش که در برابر خود،رو در روی 

خود،فقط چند قدم جلوتر،بدکینه ترین دشمنان را دارند.آیا آنها حق 

است که از قضاوت دشمنان خود بترسند؟ 

 بگو:«ما تا زمانی که می کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت 

کنیم،از قضاوت دیگران نخواهیم ترسید و نخواهیم رنجید»... 

 

                                                                                     ابراهیم نادری 

 

 *برای دونستن بیشتر از نادر ابراهیمی,اینجا کلیک کنین.

 *برای خوندن نامه های قبلی,کافیه عنوان "ای عزیز..." رو در وب جستجو

کنید. 

 *اول راهنمایی بودم که اولین رمان زندگیم رو خوندم!رمانی خارجی.بعد از

هشتمین رمان خارجی بود که اول بار رمانی ایرانی به دلم نشست!

از مرحوم نادری(متاسفانه هر چی فک کردم اسمش یادم نیومد که این جا

بنویسم!)

 *و این شد سرآغاز آشنایی من با رمان های ایرانی!

 *این چهل نامه ی مرحوم ابراهیمی به همسرش,هر نامه ش,خودش کتابی

جداگونه ست و قابل تدریس در دانشگاه! 

نظرات 3 + ارسال نظر
mahsa چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ http://born-with-me.blogfa.com/

رهایشان کن عزیز من،به خدا بسپارشان،و به طبیعت...

نرگس چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ http://kaghazekhatkhati.blogsky.com/

شاید زندگی در میان انسان هایی که به نظاره نشسته اند تا قضاوتمان کنند سخت باشد، اما باشد که با مهربانی ها و گذشت ها و صداقتمان سرچشمه خوبی باشیم در کنار یکدیگر برای مهرورزیدن و محبت کردن

مهرداد چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ http://www.mehrdad04024.blogfa.com

در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو

تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام

دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام

نیمه شعبان مبارک..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد