فاجعه سه نام دارد:باران,مدرسه و عشق.باران کودکان را از پارک ها
دور می کند.مدرسه هم بلایی شبیه به باران است:پرنده های هم
سن و سال مرا پراکنده می کند,محوطه ی بازی را در ساعاتی ثابت,
خالی می گذارد.و سرانجام عشق.
کریستین بوبن
دیوانه وار
*برای دونستن بیشتر از کریستین,اینجا کلیک کنین.
*اگه روزی روزگاری من دیوونه شدم,بدونین این کتاب دوست ناباب
من بوده!
*دیوونه ی سبک نوشتنش شدم!
*سعی می کنم هر چند روز,یه مطلب رو به این کتاب اختصاص بدم.
*تو ایران به اسم دیوانه بازی هم چاپ شده.
*در مورد مطلب "بهش می گی؟!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من میمانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم ترا خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!
سلام... عشق فقط یک احساس نیست عشق یک فعل است.
از حضور شما و نظر زیبایتان بی نهایت ممنونم
[گل]
دست های خالی ام
به شعر ناسروده ای می مانند
که شاعرش مرده است
چمدان هائی
که پر از گریۀ بارانند !
گردنم درد میکند!
از همان وقتى که
همه چیز را به گردن من انداختى!
دوست نداشتنت را
بى توجهى هایت را
رفتنت را ...!
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …....
سلام
خوش حال میشم بیای وبم......
کاش واژه حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود ،
که برای بیان کردن "دوستت دارم"نیاز به قسم خوردن نبود . .