در اطراف یکی از شهر های مرکزی ایران فیلم برداری داشتیم.همه ی
بازیگران محلی بودند.فقط من،فیلم بردار و عکاس غیر بومی بودیم.در
یکی از صحنه ها می بایست جلوی دوچرخه ی یکی از بازیگران محلی
می نشستم و او مرا از کوه و در و دشت و رودخانه... عبور می داد.قرار
اولیه این بود که درهم دیزالو شوند.
صحنه های در و دشت و رودخانه را گرفتیم و رسیدیم به کوه.کارگردان
روی تپه ی مقابل به هم راه فیلم بردار مستقر بود.از همان جا بازیگر
محلی را که خیلی قوی هیکل بود خطاب قرار داد و فریاد زد: از دوچرخه
پیاده شو و برو بالا.من برای کارگردان پیغام دادم که اگر ایشان دوچرخه
را روی دوش اش بگذارد و برود بالا شاید زیباتر باشد.کارگردان پیشنهاد
مرا قبول کرد و از همان تپه ی مقابل فریاد زد:دوچرخه را روی شانه ات
بگذار و بالا برو.
بازیگر محلی قوی هیکل با فریاد پرسید:با کیانیان؟
رضا کیانیان
این مردم نازنین
*برای دونستن بیشتر از رضا,اینجا کلیک کنین.
*این کتاب رو حتما بخونین!
*نوع روایت ها و این صمیمیت توی نوشته ها,دیوونه ت می کنه!
*اگه سه بازیگر مرد به عنوان محبوب من معرفی کنم,یکیش رضاست!
*مگه می شه اون سکانس معروف آژانس شیشه ای و دیالوگ های
رد و بدل شده بین کیانیان و پرستویی رو فراموش کرد؟!
*ما تو ایران بازیگر تیپ ساز از انگشتان دست هم کم تر داریم!منظورم
از تیپ ساز,یعنی اینکه نوع بازیش,شناسنامه ش باشه.
سلام حس سبز.
جز این چاره ای ندارم :)
همچنین منم سال نو رو بهتون تبریک میگم و ...
امیدوارم یکی از بهترین سال های عمرتون سال 93 باشه :)
التماس دعا
عقل تکرار را نمی پذیرد ، اما احساس آری
طبیعت نیز دوستدار تکرار است
طبیعت را ساخته اند از تکرار
تکرار بهار مبارک . . .
خداوندا
چنان کن سالِی که در راه است، سالِ ما باشد / سعادت، بختِ نیکو، حال خوش، در فال ما باشد
پلیدی ها و زشتی های دنیا ، سهمِ اهریمن / قشنگیها و خوبیهای دنیا ، مالِ ما باشد
پریشان حالی و اندوه ، صد فرسنگ از ما دور / رفاه و امن و آرامش ، رفیق حال ما باشد
قطار زندگی ، که گه گاه خط عوض می کرد / پس از این روی ریلِ بهترین آمال ما باشد
سیاهی گم شود در سالِ کهنه ، سالِ نو / سال ِ طلوع آفتاب ، از مشرق ِ اقبال ما باشد