زمان هیچ تغییری در عشق من به وجود نخواهد آورد,زیرا که این
عشقی نیست آنچنان که یک عشق باید باشد... .تو در من جایی
مخصوص پیدا می کنی که قبلا بوسیله ی هیچکس دیگری اشغال
نشده بود.اگر تو نباشی،آنجا خالی می ماند...
گوستاو فلوبر
نوشتن مادام بواری
*برای دونستن بیشتر از گوستاو,اینجا کلیک کنین.
ادامه مطلب ...زندگی مسیری مستقیم و آسان نیست
که بی مانع و آسان در آن سفر کنیم
و گاه خود را در کوچه ای بن بست گیج و گم کنیم ...
و اما اگر
ادامه مطلب ...سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با انعکاس نظرات شما عزیزان
,در مورد مطلب "سلام بی سلام!...",در خدمتم.
ابتدا متن نوشته ی من:
و این هم نظرات شما دوستان:
I’ve been believing
من به چیزی که خیلی دور بود
In something so distant
ایمان داشتم
آن نوع از عشق که فراتر از بدن و جسم ماست,هنگامی ظهور
می کند که با تمام وجود -و نه تنها با جسم خود- به معشوق عشق
بورزیم.این عشق برتر تنها هنگامی خود را نشان می دهد که با فکر
و ذهن و قلب و روح خود,به فکر و ذهن و قلب و روح معشوق عشق
ادامه مطلب ...تاج از فرق فلک برداشتن،
جاودان آن تاج بر سرداشتن:
در بهشت آرزو ره یافتن،
هر نفس شهدی به ساغر داشتن،
ادامه مطلب ...ای کاش می توانستم بگویم که با من چه می کنی
تو جانی در جانم می آفرینی
تو تنها سببی هستی که به خاطر آن,
روزهای بیشتر,شب های بیشتر و سهم بیشتری از زندگی می خواهم
ادامه مطلب ...سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز به
همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات هفته ی آینده,منعکس
می شه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم عنوانش هست:
سلام بی سلام!...
ادامه مطلب ...Puttin’ my defences up
دارم همه ی دیوارهای دفاعیم رو بالا میکشم
‘Cause I don’t wanna fall in love
چون نمیخوام عاشق بشم
ادامه مطلب ...خواهش می کنم این متن رو کامل بخونین(ادامه ی مطلب رو هم!)
حتما قبلش نقد فیلم رو اینجا بخونین:
دختر:بابا؟
خوبی؟
پشت شیشه برف میبارد*/
سحر عصر آزاد
میدانم چقدر این تجربه شخصی را باور دارید که تعبیر برف در خواب،
غم و ناراحتی در واقعیت است. اگر باور ندارید حتما میپذیرید که برف
ادامه مطلب ...گفته بودند که از دل برود
هر آنکه از دیده برفت
سالهاست که از دیده ی من رفتی
لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز...
حمید مصدق
*برای دونستن بیشتر از حمید مصدق,اینجا کلیک کنین.
خنده اش گرفت از یاد آوری دوران بچگی و آرزوی این که کاش
زبان پرنده ها را بلد بود، شاید می فهمید صبح ها و عصرها که
دور هم جمع می شوند، با شتاب و عجله، ورجه و ورجه کنان
چی به هم می گویند.
یعقوب یاد علی
آداب بی قراری
*برای دونستن بیشتر از یعقوب,اینجا کلیک کنین.
ادامه مطلب ...باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.آنقدر که اشک ها خشک
شوند.باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد و
به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو
شروع کرد.
آنا گاوالدا
من او را دوست داشتم
*برای دونستن بیشتر از آنا,اینجا کلیک کنین.
ادامه مطلب ...همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
ادامه مطلب ...